قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۱
ارديبهشت
۹۸

سلام

چند وقتی هست که به لطف خدا و به همت دوستان کتابخانه مردمی امیرحسین فردی 

جلسه کارگروه نقد کتاب

در حسینیه هنر مشهد برگزار میشود

فعلا قرار بر این بوده که کتاب ها بر اساس موضوع مطالعه و نقد بشوند

اولین موضوع بررسی شده هم

کتاب های شهدای مدافع حرم بود

بعد از اینکه کتاب های مهم یا جریان ساز بررسی شد 

جلسه ای برای بیان نتایج این کارگروه برگزار می شود

رفقای مشهدی 

پیشنهاد می کنم جلسه را از دست ندهید: 

چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت

کتابخانه استاد امیر حسین فردی

ساعت ۱۷

دریافت

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۱۲
  • سین میم
۲۰
ارديبهشت
۹۸

پدر و مادرها

قدرت و توانایی فوق العاده دارند

وقتی نباشند

وقتی برای همیشه بروند

متوجه میشویم چه بار سنگینی را بر دوش داشته اند! و در عین حال از پس ِ آن بر می آمده اند....

چون در نبودشان

حتی چند نفر با هم، هم نمی توانند به راحتی کارهای روزمره یک پدر و مادر برای خانواده را انجام دهند....




پی نوشت: 

یک ماه از رفتن پدربزرگ می گذرد...

و هنوز 

رفتنش باورمان نشده

هنوز هم رنگ دنیا با قبلش فرق می کند

فکر می کنم هیچ وقت هیچ وقت زندگی مان مثل قبل نشود....


هر بار دلتنگی، اشک هایمان را جاری میکند

همه اش یاد کربلا می افتم!

و می گویم: امان از دل زینب...


برای حال دلمان دعا کنید...

  • ۱ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۴۳
  • سین میم
۱۸
ارديبهشت
۹۸

بیشتر از ده سال بود که ساعات افطار، تلویزیون یک برنامه ثابت داشت: «ماه عسل» و امسال اولین سالی است که آن برنامه تعطیل شده و تهیه کنندگان ماه عسل از مدتی قبل برنامه «عصر جدید» را روی آنتن می برند.

زمانی که تازه برنامه «عصر جدید» از تلویزیون پخش می شد متنی نوشتم که صرفا در مورد عصر جدید نبود، نقدهای مختلفی ب صدا و سیما بود که پخش عصر جدید، داغ آن زخم های قبلی را تازه کرد!

می خواستم اینجا به اشتراک بگذارم اما نگذاشتم...

نمی دانستم چقدر تحلیلم درست است! و چقدر ممکن است اشتباه کرده باشم!

متن را که دوباره خواندم به این نتیجه رسیدم که متن، از همان زوایایی که به ماجرا نگاه کرده، درست دیده...

مشخص است که هر برنامه ای محاسنی هم دارد، مثل اینکه می تواند کمکی باشد در راستای اجرای عدالت! 

که البته این بی عدالتی ها هم نتیجه دوری و کم کاری در راستای اجرای عدالت واقعی است! و شاید این قبیل برنامه ها در واقع یک راه درمان نباشند...صرفا یک مسکّن باشند...که یادمان برود و به فکر نیفتیم باید چاره واقعی این مشکلات، این بی عدالتی فرهنگی و دیده نشدن استعدادهای مناطق مرزی و....را پیدا کنیم! و الکی دلمان خوش بشود که نخیر...راه برای این طور افراد هم باز می شود با این قبیل برنامه ها!

به منشأ ایده هم که نگاه می کنیم متوجه می شویم، برنامه هایی مثل برنده باش و عصر جدید از دل جامعه سرمایه داری بیرون آمده! جایی که بی عدالتی و اختلاف طبقاتی بی داد می کند! و این برنامه ها مهم ترین فایده شان این است که توده ها را ارام نگه می دارد...


راستی برنامه قبلی احسان علیخانی، ماه عسل هم اگر چه یکی از موفق ترین تجربه های صدا و سیماست هم در مفید بودن هم در جذب مخاطب و هم در نواوری و ایده پردازی و عمل به رسالت اصلی صدا و سیما یعنی تریبون مردم بودن و اجرای مردم سالاری، اما یک از مهم ترین نقدهایی که به ان برنامه وارد بود و در این برنامه هم می تواند وارد باشد، همین دیدن یک کفه ترازو و یک طرف ماجراست:

 نگاه صدقه ای و خیریه ای به اتفاقات جامعه

روایت کردن بی عدالتی ها، ظلم ها و افرادی که بیکار ننشسته اند بلکه وارد میدان شده اند و سعی می کنند این مشکلات را رفع کنند اما از آن طرف ماجرا و اینکه عامل اصلی این بی عدالتی ها چیست و مقصر چه کسانی هستند و با آنها باید چه کرد...حرفی به میان نمی آمد!


در ادامه مطلب، متنی که ذکر شد را اوردم

پیشاپیش از طولانی بودن و شاید منسجم نبودن متن عذرمیخواهم!

  • ۲ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۸
  • سین میم
۱۸
ارديبهشت
۹۸

کسی که می خواهد قدر را درک کند

باید خودش را تقدیر و اندازه گیری کند

باید ببیند در این مدتی که از عمر او گذشته بر دلش چه گذشته است...

باید فکرمان را بسنجیم و ببینیم که چه شناخت هایی را به دست آورده ایم و چه شناخت هایی را می توانسته ایم به دست بیاوریم

باید عقلمان را بسنجیم و ببینیم که با چه چیزهایی همدم بوده و چه سنجش هایی داشته...

و قلبمان را باید بسنجیم و ببینیم که چه کسانی در آن رفت و آمد کرده اند؛ چه حزن هایی چه عشق هایی چه خوف هایی و چه کینه هایی در آن راه پیدا کرده اند

و همینطور روحمان را هم باید بسنجیم و ببینیم با چه چیزهایی اوج می گیرد و با چه چیزهایی پلاسیده می شود

چه مسائلی ما را تنگ می کنند ...و چه مسایلی برای ما وسعت و راحتی می اورند.

وقتی که اندازه گیری شد فرشته ها عمل می کنند و کارها شروع می شود...

و مدت لازم برای این طرح ریزی طولانی و هفتاد سال نیست

حتی مطلع الفجر...

که با طلوع فجر باید حرکت کرد و در سپیده دم باید راه افتاد!


بهار رویش، صفحه ۷۰ (عین. صاد) 


پی نوشت: 

۱- همین عادت به یادداشت نویسی روزانه، فرصت خوبی برای خلوت با خود و اندازه گیری است...به خصوص اینکه در طول زمان مشخص می شود از کجا به کجا رسیده ایم؟ ایا حرکتی داشته ایم و یا ...؟! 

منظور از یادداشت نویسی هم صرفا روایت اتفاقات روزانه نیست...بلکه توجه و بیان حالت ها و احساساتی است که قبل و بعد اتفاقات در ما به وجود می اید.

بفهمم چه حالی پیدا کرده ام و بعد بپرسم : چرا؟؟!!

چرا ناراحت شدم؟ چرا خوشحال شدم و...؟!

۲- ولی با همه این ها، خیلی از زوایای پنهان وجودمان هست که ممکن است هیچ وقت متوجهش نشویم...و فقط خود خدا به ان اگاه است! درد را خودش می داند و طبیب هم فقط خود اوست...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۳۷
  • سین میم
۰۳
ارديبهشت
۹۸

مادرم می گویند: 

«هنوز هم باورم نمی شود...فکر میکنم پدربزرگ رفته سفر...فکر میکنم بر می گردد...»

می گویم:

«مامان...

میدونین چیه؟؟ واقعیتش اینه ک ما تو سفریم...واقعیتش اینه ک اقاجون رسیده ب مقصد!

واقعیتش اینه ک ما خیلی دنیا رو جدی گرفتیم و فکر میکنیم هر کی رفت یعنی رفت...در حالی ک ما جاموندیم...در حالی ک ما فراموش کردیم....»

پدربزرگ عادت داشتند کتاب ک میخواندند نکات مهمش را در برگه ای یادداشت میکردند در همان کتاب میگذاشتند....

دیشب کمی از کتاب ها را جا به جا کردم...یادداشت ها مدام خاطرات را یاداوری میکرد برایم....

چگونه مردن ادم ها واقعا مهم است...چه بخواهیم چه نخواهیم، پیام دارد برایمان...مثلا اینکه یک نفر شب جمعه دفن شود...یک نفر در ماه شعبان از دنیا برود...یک نفر همه مراسم های تعزیه اش بخورد به یک مناسبت مهم...مثل شهادت حضرت علی....مثل اینکه راحت از دنیا برود...

اینها چگونه زندگی کردن آن فرد را نشان می دهد...


بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم همین اتفاقات زندگی باعث می شود چیزهایی که تا قبلش فقط می شنیدی را با تمام وجودت بفهمی! مثلا تا در خانواده خودت یک بچه شش ماهه نداشته باشی، تا وقتی عزیزانت را از دست نداده باشی...نمی فهمی روضه کربلا را...نمی فهمی در یک نصف روز نزدیک بیست نفر از اعضای خانواده ات جلوی چشمت به شهادت برسند یعنی چه...و....

همین اتفاقات آدم را بزرگ می کند...

چند وقت پیش یادداشتی نوشته بودم میخواستم اینجا ثبت کنم و التماس دعایی از شما برای شفای پدربزرگ...اما نشد...

اما حالا میگذارمش...دوست داشتید بخوانید در ادامه مطلب...

  • ۰ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۹
  • سین میم