قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۹
مهر
۹۷

استاد

مدام سر کلاس تاکید میکند

انچه که خاص اسلام است و خیلی ها در برابرش مقاومت می کنند

«تقوای جمعی» است

نه تقوای فردی

ب همان دلیلی ک امام رضا در حدیثی می فرمایند:

«دو چیزند که هرگز از هم جدا نمیشوند...تقوا و صله رحم» 

چرا؟!

چون در واقع تقوا

در جمع است ک معنا پیدا میکند

و در جمع است ک می توان باتقوا بود 

و ماند...

و گره خیلی از کارهای ما

و شکست خوردن ها و ناامید شدن ها

همین است ک میخواهیم 

و گره خیلی از کارهای ما

و شکست خوردن ها و ناامید شدن ها

همین است ک میخواهیم 

تنها

پیش برویم...

در حالی ک نمیشود

ما ب «آمنوا و عملوا الصالحات » عمل میکنیم...

اما

یادمان می رود ک 

«و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»...

 

بعد نوشت:

۱-امروز برای چندمین بار دوباره ب این حرف ها رسیدم!!

۲-توصیه ای ک استاد مدام ب ما میکنند همین است ک اول جمع های فامیلی را دریابیم... (ک ایه قرآن می فرماید:« قوا انفسکم و اهلیکم نارا...» کارکرد خانواده اصلا همین است ک همدیگر را حفظ کنیم...از خسران...)

بعد هم هر جمعی ک هستیم

و کاری را با هم شروع کرده ایم

یکدیگر را حفظ کنیم

و نگذاریم ک از دست برویم...

۳- تقوای جمعی اشاره ای هم دارد ب «امر به معروف و نهی از منکر» ...البته نه ب ان معنای رایجی ک بین ماها جا افتاده عمدتا

ان شاالله فرصتی باشد از رهنمودهای استاد در این مورد، خواهم نوشت...

۴-اگر همه ایات قران و احادیث همینقدر کاربردی و عملی برایمان ترجمه و تفسیر میشد، چه اتفاقی می افتاد واقعا؟؟؟

۵- امیدوارم در انتقال مفهوم و معنی، موفق بوده باشم...اما اگر جایی نامفهوم است دوستان بپرسند، در حد توان در خدمتم!

  • سین میم
۱۴
مهر
۹۷

«جوان ما تصمیم گرفته است 
که دیگر تحقیر نشود»...

 
این جمله از آن روز
و آن اجتماع دشمن شکن 
مدام در ذهنم تکرار می شود
 
و هی یادم می آید
از برخی کلاس هایمان
که هر کس بیشتر کشورش را
فرهنگش را
و حتی مردمش را
تحقیر کند
انگار باسوادتر است
و با کلاس تر...
جو کلاس ها سنگین است
اینکه بتوانی خودت را بکنی از این جو
و سربلند کنی
و اتفاقا خلاف جریان حاکم بر دانشکده روانشناسی حرکت کنی
خیلی سخت است
سخت تر از آن چیزی که روزی فکرش را می کردم

 
اینجا برخی مسئولین و یک عده از دانشجویان(نمیدانم میشود گفت اکثریت یا نه!)
و زمین و زمان دست ب دست هم می دهند 
تا روز ب روز غرب زده تر شوی
و از فرهنگ خودت بیگانه تر
و به جای آنکه به فرهنگ و طبیعت مردمت
و نیازهای جامعه ات بیندیشی
دقیقا پشت سر آنهایی حرکت کنی
که سال هاست ثابت کرده اند
پایش بیفتد حتی به تو اجازه فکر کردن هم نخواهند داد...
 
 
بعد نوشت:
1- این حرف ها را نزدم که بگویم
به حضرت آقا گزارش اشتباه میرسد
 
دلم به حال خودمان سوخت!
ماهایی که حداقل سه سال است در فضایی نفس میکشیم که اینقدر از حرکت کلی جوانان جامعه عقب است
و بعد اتفاقا ادعا میکند که می خواهد برای سلامت روان همین جوانان و خانواده هایشان تلاش کند!!! 
 
2-معتقدم در دانشکده ما این روشنفکری بیمار وجود دارد چون دقیقا به همان چیزهایی مبتلاست که جلال آل احمد در کتابش ذکر میکند. که مهمترینش هم همین بی اعتنایی به سنت های بومی و فرهنگ خودی است.
 
3- تا آنجایی که به ما اموخته اند یک روانشناس در صورتی موفق است که با فرهنگ ها و عقاید مختلف آشنا باشد و هیچ کدام را نفی، تحقیر و...نکند. چون با مراجعین مختلفی سر و کار دارد که فقط وظیفه دارد به سلامت روان آنها کمک کند ...پس باید حرف هایشان را بفهمد و دریچه نگاهشان به زندگی را درک کند اما متاسفانه همین اصل ساده و البته مهم که در قبله آمال دوستان روانشناس ما (امریکا) هم مورد توجه و تاکید است مورد غفلت این دوستان عزیز است!!
  • سین میم
۱۲
مهر
۹۷

حیات قلب در گریه است 

و آن « قتیل العَبرات » کشته شد

 تا ما بگرییم و ... 

خورشید عشق را به دیار مرده قلب هایمان دعوت کنیم

 و برف ها آب شوند 

و فصل انجماد سپری شود

.

.


مگر قلبی هم هست که با گریه پاک نشود؟


📚 فتح خون

شهید سید مرتضی آوینی

#شب_جمعه

#شب_زیارتی_ارباب

  • سین میم
۱۱
مهر
۹۷

سلام
از عمر این وبلاگ شاید نزدیک چهار سال بگذرد
از عمر وبلاگ نویس شدنم پنج سال

 

این وبلاگ 
خاطرات
و تجربه هایی
داشت

 

که هرچند بعد از مدتی ناگزیر به حذف همه مطالب 
و دوباره شروع کردن شدم

 

اما 
ان خاطرات و احوالات انگار همچنان باقی است

 

در حالی که منِ فعلی خیلی متفاوت است 
با منی که پنج سال پیش وبلاگ نویسی را شروع کرد
و در این چهار سال 
دوستان این وبلاگ مطالب و نوشته هایش را دنبال می کردند

 

لذا
انگار نیاز بود
در جایی جدید
حرف زد
و نوشت

 

وبلاگ جدید:

مسیر

اگر تمایل داشتید به دنبال کردنش...

 

بعد نوشت:

چند وقتی است که «مسیر» جایی شده برای حرف‌های مگو...

حرفهایی که نیاز داشتم جایی بیانشان کنم...حرفهایی از جنس مسائل پیش پا افتاده روزمره...حرفهایی که در «قطره» جایی ندارند...

  • سین میم