قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۰۷
آذر
۰۰

دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت

آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت

آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه

این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست

این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟

من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد-

رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت

روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم

با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست

مرگ می داند: فقـط باید تـو را از من گرفت...

 

نجمه زارع

 

+ بیستم آبان ۱۴۰۰ و پنجم ماه ربیع الثانی ۱۴۴۳ تا ابد به عنوان مهم ترین روز زندگیم ثبت شد...

از اون روز خیلی سعی کردم بتونم یادداشتی اینجا بگذارم اما نشد...بعضی چیزها آنقدر عظیم هستند که زبان و قلم من قاصره که حتی بتونه درموردشون صحبت کنه...

فقط این شعر مرحوم نجمه زارع خیلی خیلی به حال من نزدیکه...

 

++ آخرش در اوج ناامیدی ام، به فضل خدا، کسی به جهانم پا گذاشت که نه تنها درمان کننده زخم های روح من شد، نه تنها وسیله خدا شد در تحقق معنای «پیوند دهنده استخوانهای شکسته»، بلکه بسیار بسیار شبیه به هم هستیم در اعتقادات، علایق، تجربیات و... و او مثل یک کاشف گنج های پنهان، دونه به دونه آرزوها و علایقم رو که در خاک شده بودند کشف کرد، گرد و خاکهاش رو زدود و درخشان و صیقلی تحویلم داد...

 

++ شرح ما وقع رو در یک پست جدا مینویسم انشاالله :) 

  • سین میم