قطره

الحمدلله علی کل حال...

یادداشت های روزهای جنگ -۱

 

دیروز عصر گفتند اسراییل هشدار تخلیه صادر کرده برای منطقه سه تهران

توی نقشه داشتیم می‌گشتیم که این منطقه چه مکان های دولتی ای دارد 

چشمم که به صدا و سیما خورد گفتم همینجا را میزنند

شوهرم باور نکرد

در کانالها دیدم گفتند صداوسیما از بانک اهدافش است

تقریبا یک ساعت بعدش که صدا و سیما را زدند پای تلویزیون بودیم 

دقیقا شبکه خبر روشن بود

خانم امامی داشت با دکتر منان رییسی گفتگو میکرد وسط حرفهایش بیانیه شورای امنیت ملی را خواند ، بعد رفتند سراغ الهام عابدینی که یک سری اخبار کلی بگوید ، دوباره برگشتند ، خانم امامی دوباره بیانیه را میخواند که اولین موشک خورد به ساختمان شیشه ای . اولش باورمان نشد 

بعد که تکبیرهای از پشت صحنه شروع شد و واکنش غیورانه خانوم امامی و بعد آن سکانس آخر پر از گرد و غبار شدن استودیو، در شوک فرو رفتم ! 

نمیدانم چرا

شاید دقیقا همان هدفی که دشمن داشت روی من یکی اثر کرده بود 

تهدیدی که عملی شده 

چند دقیقه فقط دست بر سر توی خانه راه میرفتم 

بعد اشکهایم سرازیر شد 

خاله آب آورد برایم 

همسرم متعجب بود از این حال من

خشمگین بود از این اتفاق 

و من شوکه

وقتی دوباره آمدند روی آنتن ، وقتی گفتند فقط چند نفر مجروح شده اند ، وقتی خود سحر امامی آمد حالم بهتر شد

آن وقت تازه فهمیدم چه شده 

من 

دختری که یک عمر دم از جهاد و شهادت میزد، ترسیده بودم 

مدام با خودم میگفتم من اگر توی استودیو بودم شاید فرار میکردم شاید ...

اشک هایم دوباره سرازیر شدند

از خودم بدم آمد 

خاله گفت فکر می‌کنی

تو ضعیف نیستی

البته هستی 

همه ما ضعیفیم

اما آن کسی ک در بزنگاه دستمان را میگیرد فقط خداست 

اوست که کمکمان میکند درست واکنش نشان بدهیم 

خانم امامی را هم خدا یاری کرد 

خواست خدا بود که بتواند آنطوری باشد 

 

 

  • نظرات [ ۱ ]
هو مورو
۲۹ خرداد ۰۴ , ۱۰:۴۴

قطعا همینطوره. منم همش میگم اونجا خدا بود که صحنه رو به دست گرفت.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan