قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۲۶
مهر
۰۱

فیلترینگ واتساپ و اینستاگرام بهانه ای شده برای رجوع بیشتر به شبکه های اجتماعی و پیام رسانهای ایرانی. اتفاقات اخیر، باعث شده عده ای فکر کنند دیگر حالا در رقابت با شبکه های اجتماعی خارجی، یکه تاز میدان شده اند و احساس شعف و پیروزی داشته باشند که ملت، همهگی، به ناچار، به شبکه های اجتماعی ایرانی روی آورده اند و به به و چه چه :||

اما اگر یک بار دیگر به قضیه نگاه کنیم و عمیق تر بیاندیشیم می‌بینیم که خیر؛ اگر این میدان فقط یک برنده داشته باشد، آن، سرمایه سالاری و فرهنگ منحط آن است! چه فرقی می‌کند که در اینستاگرام و پیج بلاگرها، مدام بمباران تبلیغاتی بشوی یا در روبیکا؟! چه فرقی می‌کند در تلگرام و واتساپ باشی و برایت پیام های تبلیغاتی بیاید که:" زن ایده آل چه کسی است؟ و در ادامه انواع لوازم آرایشی و عمل های زیبایی پاسخش باشد و..." یا در پیام رسان سروش و ایتا و بله؟؟ 

ما خودمان شده ایم آنها! پس روی برگرداندن از آنها و رجوع به خود، همچین تفاوتی هم با شرایط قبلی ندارد!!!

 

پ. ن: آقای میرباقری در برنامه جهان آرا می‌گفتند در این شرایطی که برخی مسئولین به اسلام حداقلی راضی شده اند و اقتصاد سرمایه داری را در مملکت حاکم کرده اند و کلا زیرساخت ها را بر اساس الگوهای توسعه فراهم کرده اند، خانم های محجبه ما، حقیقتا مجاهده عظیمی می‌کنند که محجبه اند! چون شرایط فعلی نتیجه طبیعی اش این است که انسان به سمت پوشش غربی هم برود...

شبیه این حرفها را در برنامه شیوه، یک استاد محترم اقتصاد و آقای ایزدخواه نماینده مجلس هم بیان کردند...

اوصیکم به دیدن هر دو برنامه :) 

  • سین میم
۲۵
مهر
۰۱

بودن در شهر غریب، که تقریبا هیچ یک از اعضای خانواده و اقوام درجه یک و دو و سه و... حضور ندارند، تجربه جدیدی ست برایم... دوران عقد، همسرم خیلی تلاش داشت که انتقالی بگیرد فقط برای همین که من تنها نباشم... میگفتم نه نگران نباش من در یک خانواده کم جمعیت بزرگ شده ام و لاجرم اکثر اوقات زندگی ام را در تنهایی سپری کرده ام و عادت دارم... 

تنها بودن فرصتی ست که می‌تواند زمینه تقویت ایمان را برای انسان فراهم کند... 

در شرایطی که تنها هستی، و تقریبا هیچ کس نیست که از تو سر بزند یا تو بتوانی پیشش بروی، آن هم کلا در یک دنیای نامطمئن، فقط دو انتخاب پیش رویت می ماند... ارتباطت را با خالقت تقویت کنی تا بتوانی با آرامش این روزها را بگذرانی یا اینکه رهای رها بشوی که در آنصورت باز هم احساس اضطراب و ناامنی بیشتر گریبانت را می‌گیرد... 


در شرایط ملتهب این روزهای جامعه، اتفاقاتی که افتاد انگار تلنگری بود که باعث می‌شد یک بار دیگر به خودم بیایم و به همه آن چیزهایی که انجامشان برایم تبدیل به عادت شده، یک بار دیگر عمیقا ایمان بیاورم... احساس می‌کردم گنج های ارزشمندی در دستانم بوده که خودم نسبت بهشان دچار غفلت شده بودم و حالا این هجوم دشمن، سبب شده ارزش آنها را بفهمم و از خودم بپرسم که واقعا چه چیزهایی در دست دارم و چقدر باورشان دارم؟؟!


 

همسرم هر چند وقت یک بار می‌پرسد حاضری هر وقت گفتم همه چیز را رها کنیم و برویم؟ 

بدون تردید می‌گویم : حاضرم! 

می‌گوید من به دوستانم گفتم که همسر من اینجور آدمی ست که آمادگی دارد با من تا هر کجا بیاید... 

لبخند میزنم... 

 

اما در درونم میدانم که توکل و ایمان لازمه رسیدن به چنین آمادگی ای است و من... 


ایمان به غیب، گمشده این روزهای ماست... انگار تمام دنیای مدرن و تهاجم دشمن فقط همین ایمان را هدف قرار داده است... 

چقدر سخت است... 

سخت! 

ایمان به خدایی که نمیبینی اش با چشم سرت

ایمان به پیامبری که هیچ وقت ندیدی اش 

و عمل به حرفهای او... 

در دنیایی که بمباران میشوی با دیدنی ها و اطلاعات زیاد و زیاد و زیاد... 

چقدر مرز مومن بودن یا نبودن باریک است... 

 

 

  • سین میم
۱۲
مهر
۰۱

 

مدام این عبارت دعای ابوحمزه توی ذهنم تکرار می‌شود و با خودم می‌گویم چطور چیزی که مایه ترس و اشک ما بود به عنوان یک حق و ارزش، می‌تواند مطرح بشود؟

 

 

پ. ن: فطرت انسان اگر دست نخورده باشد خودش ارزش و ضدارزش را تشخیص می‌دهد... ذهنم پر است از خاطره عکس العمل بچه های دو سه ساله به لباس هایی که از نظر خودشان، لباس نیست!

پسردایی دو ساله ام چند وقت پیش مدام ب مادرش غر میزد ک بیا بریم لباسمو عوض کن، وقتی مادرش پرسید چرا؟ ب فاصله بین دکمه های لباسش اشاره کرد که باز است و ممکن است بدنش از زیر آن دیده شود!

یا فلان دختر سه چهارساله فامیل وقتی در مراسم عروسی، لباسی با دامن کوتاه تنش کرده بودند مدام دامنش را می‌کشید پایین تا بتواند پاهایش را بپوشاند...

 

ممکن است بگوییم اینها صرفا به خاطر بکن نکن های بزرگترهاست، اما من قبول ندارم چون اگر این چنین می‌بود بزرگترها آن لباس ها را بر تن بچه هایشان نمی‌کردند... فطرت خود بچه است ک واکنش نشان می‌دهد... 

  • سین میم
۰۹
مهر
۰۱

آهنگ را پلی میکنم؛ برای رقصیدن، برای ترسیدن به وقت بوسیدن... برای زن، زندگی، آزادی....

مدتی طول می‌کشد تا ذهنم تحلیل کند و بفهمد اصلا منظور خواننده چیست؟ تا صبح ذهنم خودکار با این آهنگ درگیر بوده، وقتی بیدار میشوم خشمی درونم در حال جوشش است...

ارتجاع، یعنی برای جامعه ات چیزی را بخواهی که خودش سالیان طولانی آن را داشته در اعلاترین درجه اش و خودش، خودش را از دست آن نجات داده است...

اوج تعریف آزادی برای زن، که این روزها به بهانه فوت یک خانوم، در رسانه های آن ور آبی و شبکه های اجتماعی تعریف می‌شود فقط همین دو مصرع اول شعر این خواننده است! همین...

صحبت‌های خانم مورخ، توی ذهنم تکرار می‌شود: من معتقد نیستم که زن در دوران پهلوی، پیشرفت داشت بلکه معتقدم زن در انقلاب اسلامی پیشرفت کرد، چون ما نیمی از جامعه را داشتیم که هیچ جا حضور نداشتند و بعد از انقلاب توانستند از خانه بیرون بیایند، به مدرسه و دانشگاه بروند و الان در همه جا حضور دارند، درست است که الان هم چیزهایی هست که باید به آن برسند اما این، به این معنا نیست که قبل از انقلاب شرایط بهتری داشتند....

دلم برای جمهوری اسلامی می‌سوزد... مظلوم است حقیقتا...

به این فکر میکنم چرا با آنکه چند روز از این ماجراها می‌گذرد هنوز حضرت آقا هیچ نگفته اند؟ به خودم جواب میدهم، چه بگویند؟ سالها پیش مگر نگفته بودند که ما در موضوع زن دفاع نداریم، حمله داریم به غرب؟ و چه کسی این حرف را شنید و تبیین کرد که حالا باید با این وضع مواجه باشیم...

می‌گویم : حجاب برای من در عین حالی که دستور خداست و حکم الهی ست و قانون کشورم است، امنیت است... من خودم در طول 25 سال زندگی ام به مرور و به تدریج و با تجربه خودم حجاب را برای محافظت از خودم انتخاب کردم در برابر چشمانی که در قلوب صاحبانشان مرض وجود دارد... میگوید: اما آنها می‌گویند این توهم شماست و در قلب هیچ کس مرض وجود ندارد! میگویم: خدا که خود خالق این انسان دوپاست می‌گوید وجود دارد...

می‌گویم: یعنی اوج چیزی که از آزادی برای زن جامعه شان می‌خواهند این است که بتوانند در خیابان، معشوقه شان را ببوسند؟ همینقد رمانتیک و گوگولی؟ آیا این آزادی در همین حد متوقف خواهد ماند؟ یا به جایی ختم می‌شود که هیچ زنی در خیابان این امنیت را نداشته باشد که آزادانه راه برود چون عده ای فراتر از این حد رفته و دوست خواهند داشت در خیابان به آن زنها تجاوز هم بکنند؟

مگر زن پیش از انقلاب همه اینها را نداشت؟ چرا خودش را رهاند از آن وضعیت؟ چیزی به غیر از آزادی بود؟ اینکه بتواند آزادانه و به تنهایی در خیابان راه برود بی آنکه ترس داشته باشد که کسی به او و حریمش تجاوز خواهد کرد؟ اینکه بتواند آزادانه در هر محیطی حضور پیدا کند بدون آنکه نگران باشد مردان از او و بدنش سوء استفاده خواهند کرد و یا به جای توجه به شخصیتش و تفکرش به بدنش توجه می‌کنند؟

می‌گویم : در جامعه فعلی که رابطه مشروع زن و مرد وجود دارد، آیا آزاد بودن رابطه نامشروع، برای زن آزادی می آورد؟ یا آزادی اش و به تبع امنیتش را از او میگیرد؟

 

 

 

 

آشفتگی ها، تحلیل ها و پراکندگی های ذهن من در روزهایی که همه چیز قر و قاطی شده و جای شهید و جلاد تغییر کرده... 

 

پ. ن: ما بیش از هر چیز دیگر، چوب عدم گفتگو و بلد نبودن فرهنگ گفتگو را میخوریم... و این ربطی به حکومت ندارد... مدتهاست که ما، یعنی اکثر گروه های فکری و اعتقادی جامعه، با هر اعتقادی، گوش هایمان را بسته ایم و دهانمان را باز کرده ایم... و هیچ وقت آزادانه و بدون تعصب یک دیگر را نشنیده ایم... بیایید با هم حرف بزنیم!

پ. ن2: برداشت من این است که در جامعه فعلی و متاثر از فضای مجازی، ما دچار نوعی قطع ارتباط با واقعیت و توهم شده ایم، همه چیز را آنطور که هست نمی‌بینیم بلکه آنطوری که دیگران می‌خواهند می‌بینیم...

من هم به عنوان یک زن در این جامعه، معتقدم رنج هایی برای جنس زن وجود دارد؛ اما الزاما این موضوع ربطی به حکومت ندارد بلکه رنجی است که زن در طول تاریخ متحمل شده است... و البته حکومت می‌تواند با قوانین و شرایطی که فراهم می آورد قدری از این رنج ها بکاهد... و همه اینها درون همین نظام قابل اصلاح و حل است... 

  • سین میم