قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

 

ای کاش میشد طوری زندگی کنیم که هیچ «تابو»یی برا خودمون نسازیم، که هیچ ادعایی نداشته باشیم.
چون انگار امتحانات الهی و مسیر زندگی مون دقیقا بر اساس همین ترس ها و ادعاها پیش میره! 
شاید واقعا گله کردن از تقدیر و قسمت و غر زدن ب درگاه خدا، اشتباه باشه! خدا یه سری قوانین و سنت هایی رو تو این دنیا قرار داده؛ اما این ما هستیم ک با عملمون تعیین میکنیم کدوم قانون و چطوری سرنوشتمون رو تغییر بده.  قوانینی مثه اینکه :
«اگه کسی رو ب خاطر اشتباهی سرزنش کنی، حتما خودت هم ب اون اشتباه گرفتار میشی»
 یا «اگه تو هر زمینه ای ادعایی رو بیان کنی، حتما امتحان میشی تا اثبات بشه چقد پای ادعات هستی»
 ‏ یا اینکه«هر عملی تو این دنیا اثری به جا میگذاره که اون اثر، زندگی خودت رو هم تحت تاثیر قرار میده» و...
 ‏
 ‏این قوانین هستن، چه بخوایم چه نخوایم. اما واقعا امتحانای زندگی مون بر اساس حرف‌ها، قضاوتها، ادعاها، ترس‌ها و تعلقاتمون چیده میشن! پس بهتره اینقد همه چیز رو به گردن تقدیر نندازیم! عامل خیلی از امتحانای سخت زندگی، اول از همه خود ما هستیم! وقتی که راحت راجع به ادما صحبت و قضاوت میکنیم، وقتی سرمونو میگیریم بالا و میگیم: من و فلان اشتباه؟! من و فلان خطا؟!! وقتی که خیلی آسوده خاطر، میگیم ما مرد فلان کار هستیم! [ یادم میاد از «لبیک یا حسین» ها و «جانم فدای رهبر»هایی که خیلی راحت لقلقه زبونم بوده یه زمانی...و به خاطر اثبات درستیش به سختی امتحان شدم!] وقتی یه سری تابو تو ذهنمون میسازیم و بدون اینکه حلشون کنیم و منطقی و واقعی باهاشون رو به رو بشیم و کنار بیایم فقط سعی میکنیم نبینیمشون و ازشون فرار کنیم! وقتی به یه سری چیزا اونقدر وابسته میشیم که میشن همه زندگی مون و امتحانای زندگی هم طوری برنامه ریزی میشن تا گلدون این تعلقات شکسته بشه و بتونیم ازاد بشیم! (بماند که برای ازاد شدن از دست این تعلقات، چقد ممکنه زمین بخوریم و بشکنیم واقعا)
خلاصه که دوستان! حساب کتاب این دنیا هم دقیقتر از اون چیزیه ک فکرشو میکنیم! 
ای کاش بتونیم اونقدر خوداگاهی پیدا کنیم که در هر لحظه واقف باشیم به همه احساسات و افکار و عادت هامون! و مراقب ترس‌ها و تعلقات و تمایلات و ادعاهامون باشیم....

راستی، جنبه منفی ماجرا رو گفتم، مثبتش رو هم بگم: ارزوهامون هم خیلی مهمن و اثرگذار تو برنامه زندگی مون! خدا حواسش به همه ارزوهای ما، به همه آه های حسرتمون هست. اگه یاد بگیریم ارزوهامون رو، حتی ارزوهای کوچیک رو برا خودمون بنویسیم و هر چند وقت یک بار مرورشون کنیم، متوجه این میشیم که خدا دقیقا برنامه زندگی مون رو طوری چیده که این ارزوها محقق بشن! حالا اگه ارزوهامون کوچولو باشه، به همونا میرسیم فقط اما اگه ارزوهای بزرگ بزرگ داشته باشیم...

  • ۹۸/۰۹/۱۱
  • سین میم

نظرات  (۵)

دقیقا همینه که میگی...

نمیدونم ولی چرا بعضی وقتا خیلی ازین اتفاقا اینقدر پشت سرهم ردیف میشن؟!

پاسخ:
اره واقعا چرا؟! : (


چقدر حرفای خوبی میزنی

چقد بی‌تجربه ام😔

پاسخ:
زهراجان 
بی‌تجربه بودن تو اینجور مسائل چیز بدی نیست خواهرجان :) 
رسیدن ب هر کدوم این تجربه‌ها، هزینه ش کلی اشتباه سخت و کلی روسیاهی پیش خدا و اهل بیت بوده...
نداشتن اینطور تجربه‌ها یعنی پاک بودن حسابت عزیزم...

نه بابا 

مسخره میکنی؟ 

پاسخ:
دستت درد نکنه خواهرجان
اخه چرا مسخره ت کنم؟

واقعا از ته قلبم نظر واقعی مو گفتم
من اصلا از داشتن این تجربه‌ها خوشحال نیستم
اما میپذیرمشون
چون ی سری کمبودها و نواقصی داشتم ک از این طریق حداقل نسبت بهشون اگاه شدم
اما واقعا اگه میشد هیچ وقت این نقصها رو نمیداشتم و ب تبعش امتحانات برام ب وجود نمیومد ک توشون شکست بخورم یا...و بعد ی چیزایی رو بفهمم خیلی بهتر بود اما خب نشده!
ولی شما ک میگی این تجربه‌ها رو نداشتی واقعا برات خوشحالم
چون ی سری اتفاقای تلخ اینطوری برات نیفتاده 

اما شاید بشه از این منظر هم نگاه کرد ک ممکنه خیلی هامون تجربه‌هایی از این جنس داشته باشیم اما دقت نکنییم، تحلیل نکنیم اتفاقات دور و برمونو و دنبال دلیلشون نباشیم...برا همین اصلا متوجهشون هم نشیم! 
در این مورد نظرت چیست عایا؟!

راستش اونقد با اتفاقاتی ک تو زندگیم میفته درگیرم و اونقد توشون غرق میشم و با اثارشون دست و پنجه نرم میکنم که ناچارم بارها و بارها مرورشون کنم و از مناظر مختلف بهشون نگاه کنم...تا بالاخره بتونم حداقل ی حدسهایی در موردشون بزنم! اینطوری تا حدی تحمل اوضاع برام اسون تر میشه و بیشتر سعی میکنم برای جبران و عدم تکرار دوباره اشتباهات! 

فکر کنم ی بار دیگه هم تو وبلاگ گفته بودم، عادت کردن ب نوشتن تحت هر شرایطی و مرورشون هر چند وقت یک بار، ب ادم خیلی کمک میکنه. من تو هر شرایطی ک باشم تا تمام احساساتم و حالی ک دارم رو ننویسم اصلا نمیتونم برای حل مساله قدمی بردارم. مینویسم تا ابهام ها برطرف بشه، تا خیلی چیزها رو فراموش نکنم و...

قبلا می نوشتم

 

الان خیلی وقته از این چیزا فاصله گرفتم

کلا یه جور دیگه شدم خیلی وقته

پاسخ:
ینی چون فرصت نمیشه؟
چجوری شدی یعنی خواهر؟ 

نه کلا از فاز این چیزا دور شدم

نه به خاطر فرصت

بل اینکه محیط خیلی موثره

پاسخ:
موافقم محیط خیلی مهمه...
ی حرفی رو استادمون خیلی تاکید دارن روش، اینکه سعی کنین تولید کننده باشین نه مصرف کننده، منظورشون اینه ک مثلا هی با خودتون نگین چرا یکی نیست ک بتونم بهش اعتماد کنم، چرا یکی نیست ک ب رشد من کمک کنه و...؟! دنبال این باشین ک خودتون اون ادم مورد اعتماد باشین برا بقیه، شما اونی باشین ک ب بقیه کمک میکنه و..‌
عمل کردن بهش خیلی سخته اما بعضی وقتا ک کم میارم یا خیلی غر میزنم این حرفا کمک میکنه دوباره خودمو جمع و جور کنم...

ببین زهرا جان مثلا کاش با خانومای همسایه تون ی سری جلسات رو بتونی شکل بدی...مثلا با همین موضوع خودشناسی و...اون کروهی ک تو سروش ایجاد کرده یودی، مدل حضوریش مثلا...
مستند «مادرانه» رو دیدی؟ تو این زمینه خیلی ایده میده.
یا مثلا کتاب« خانم مربی »رو خوندی؟! مامان این خانم مربی با اینکه ی خانومیه تو محیط انچنانی نیست و واقعا با دور و بری هاش متفاوته، اما خیلی خوب تونستن فضای رشد رو هم برا خودشون و هم برا اطرافیانشون ایجاد کنن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی