قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «عدالت :: مستضعفین» ثبت شده است

۰۳
اسفند
۹۸

سلام

اخرین پست این وبلاگ مربوط به چند روز قبل از شهادت حاج قاسم است. در این چهل پنجاه روز خیلی اتفاقات افتاد...خیلی دلم میخواست بیایم اینجا حرفی بزنم اما دریغ و افسوس که انچه در دل و ذهنم میگذشت اصلا در قالب کلمات قابل بیان نبود...

پنجاه روز از شهادت سردار دلها میگذرد ولی همچنان این داغ، تازه است و خیلی خیلی فقدان حاج قاسم به چشم میآید... خصوصا در این یکی دو هفته انتخابات. که بعضی ها به خاطر رسیدن به مجلس ...

 

در باب این لیستی رای دادن ها و لیست «هوالمطلوب» خیلی حرف هست و شاید شما هم شنیده باشید...شاید قبل انتخابات اگر می امدم اینجا خیلی مفصل تر در موردش حرف میزدم اما حالا نه

 

در تهران و مشهد و اکثر حوزه های انتخابیه همان لیستی رای اورد که آقایان مدام تاکید میکردند. اما آن چیزی که باعث حسرت میشود این است که کاندیداهای مستقل و انقلابی و عدالتخواه با وجود همه هجمه هایی که علیه شان وجود داشت، با اینکه برای تبلیغات هزینه های میلیونی و میلیاردی نکردند و... با فاصله نزدیک بعد از لیست ائتلاف و با فاصله زیاد قبل از نامزدهای اصلاح طلب قرار گرفتند؛ و این یعنی اگر حضراتی که تریبون دارند و مردم آنها را داعیه داران انقلاب می دانند به جای راضی شدن به حداقلها و به قول خودشان صالح ها به خاطر ترس از جناح مقابل برای معرفی اصلح ها تلاش میکردند، الان این جوانان انقلابی بودند که راهی مجلس شده بودند.

واقعا نمیدانم این اقایان در قیامت چه جوابی دارند در پیشگاه الهی بدهند؟ مگر تصمیم گیری برای چهار سال یک کشور شوخی است؟ مگر این حضرات نمی دیدند و نمیدانستند که کارد به استخوان این ملت رسیده و خسته است از این بازی های سیاسی؟ پس چرا باز به جای کارآمدی و تخصص و شجاعت و جسارت و انقلابی بودن، قبیله گرایی سیاسی بود که سرلوحه کاری شان قرار گرفت؟

 

از این دردنوشتها که بگذریم

تنها چیزی که با مشخص شدن نتایج انتخابات مدام در ذهنم تکرار میشود این است که تکلیف رای آن افرادی که با هزار امید و آرزو به جوانان عدالتخواه رای دادند چه میشود؟ آنهایی که خیلی هایشان اصلا نمی خواستند در انتخابات شرکت کنند و فقط به خاطر حضور یک جریان سوم در انتخابات حاضر به رای دادن شدند؟

اشتباه نشود!

منظور اعتراض خیابانی و...نیست؛ منظور این است که ای کاش انقدر مسئولین و چهره های سیاسی به فکر حل مسائل - فارغ از جناح و قبیله سیاسی شان - می بودند که حاضر میشدند لااقل طرح ها و حرفها و برنامه های نامزدهای دیگر را بشنوند و پیگیری کنند. اگر اینطور میشد مردمی که به کاندیداهای مستقل و متخصص رای داده اند هم دچار ناامیدی و احساس جدایی از مسئولین نمی شدند.

 

اما دریغ و افسوس...که اگر این ایده واقعا عملی می بود و حزب و جناح و...برای اقایان مطرح نبود، همین کاندیداهای متخصصص و مستقل مورد حمایت قرار میگرفتند نه فلانی هایی که خیلی هایشان کارنامه شان مشخص بوده و هست...

 

+چند روز قبل که داشت مغزم از شدت هجمه ها و تهمتها نسبت به کاندیداهای عدالتخواه سوت میکشید به یکی از انها پیام داده بودم که واقعا شما چه چاره ای اندیشیده اید برای مقابله با این حجم تخریب و تهمت و...؟

جوابی دادند از سر درد و تعهد:

«زور ما به این شبکه سازی گسترده و پیچیده اقایان نمی رسد

اگر راه ما حق است خدا از ما دفاع خواهد کرد!»

 

بله...در بلندمدت خیلی چیزها اثر خود را نشان میدهد اما اولینش همین بود که چند جوان یه لا قبا بی هیچ حمایتی از طرف صاحبان زر و زور در رده 31 - 35 تهران و در مشهد هم جزء 10 نفر اول قرار گرفتند...

 

+ با بعضی که صحبت میکردم می گفتند خب این جوانان متخصص و انقلابی هم می رفتند در لیست همان هوالمطلوب ها که رای بیاورند بعدش کار خودشان را میکردند. یادم امد از یک صحبت از حضرت اقا در مورد حضرت امیر، که در شورای شش نفره وقتی به حضرت گفتند به کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کن تا شما را انتخاب کنیم، حضرت «می توانست با کوچکترین اغماضی از آنچه که صحیح و حق می دانست، می توانست حکومت را به دست بگیرد...امیرالمومنین به این فکر یک لحظه هم نیفتاد و حکومت را از دست داد. اینجا هم ایثار کرد. اینجا هم خود و منیت را مطلقا مطرح نکرد و زیر پا له کرد. (68/2/8)» 

عقب نشینی از خطوط قرمز و معیارها به بهانه رسیدن به نتیجه، عقب نشینی از حق است و طبیعتا اگر این افراد چنین کاری می کردند دیگر نمی توانستند داعیه دار حق و عدالت باشند.

 

+ حالا اگر چه عدالتخواهان به مجلس راه پیدا نکرده اند اما با بدنه اجتماعی و سیاسی که در این مدت کم پیدا کردند و همین معرفی ای که در موردشان بین مردم و شخصیتهای اثزگذار انجام گرفت، می توانند باقدرت تر از قبل در صف اول مطالبات مردم و پیگیری مسائل و مشکلات باشند. 

 

+ دوستان ای کاش هر جا که هستیم با خودمان عهد ببندیم در این چهار سال پیش رو نماینده های شهرمان را به حال خود رها نکنیم، پیگیر عملکردشان باشیم و آنها را وادار به پاسخگویی کنیم...

 

+ فرصت کردید این یادداشت حجت الاسلام نامخواه را هم بخوانید.

http://tabagheh3.ir/1398/12/03/%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

  • سین میم
۰۹
دی
۹۸

عزیزی میگفت: این ما نیستیم که شهدا رو پیدا میکنیم و با سبک زندگی شون اشنا میشیم، این شهدان که ما رو پیدا میکنن...و هر کدومشون هم که میان سراغمون حتما حتما یه کاری باهامون دارن...

به این جمله ایمان دارم؛ حتی بعضی وقتها با خودم فکر میکنم که خود اهل بیت علیهم السلام، این سرداران سپاهشون رو میفرستن دنبال ما و به هر کدومشون مسئولیت یک عده از ماها رو میدن. دستمون رو میذارن تو دست این شهدای بزرگوار تا به وقتش اونی که دوست دارن اونی که بهش مباهات میکنن رو تحویل بگیرن! 

باور دارم که خدا و اهل بیت علیهم السلام شهدا رو متولی تربیت خیلی از ما قرار دادن. مطمئنم که این بزرگواران رهامون نمیکنن و نمیذارن تو این وانفسای زندگی دنیایی غرق بشیم...هر چقدر اشتباه کنیم، هر چقدر بگیم نه! من ادم این راه نیستم! شهدا ما رو رها نمیکنن...

حکومت پوشالی داعش در عراق و شام فروپاشید اما هنوز مبارزه ادامه داره و هنوز مدافعان حرم، شهید میدن و خونشون احیا میکنه قلب‌های مرده رو...

شهید سید محمد جعفر حسینی، از فرماندهان لشکر فاطمیون، بعد دو سال تحمل درد و جراحات ناشی از مجروحیت، به رفقای شهیدشون پیوستن...

«رفقا هیچ وقت همدیگر رو فراموش نمیکنن...
فراق ۴-۵ ساله تون به وصال تبدیل شد
سلام ما رو هم به اقا مصطفی و ابوحامد برسونید...
چقدر سخت گذشته براتون این چند سال؟!...برای ما هم سخته! ما هم اینجا توی شهر، دور از شما کم میاریم، گرد و غبارای این زندگی مادی خیلی وقتا باعث میشه هدفمون، آرمان‌هامون رو فراموش کنیم و غرق بشیم تو روزمرگی‌ها...حواستون به ما باشه! ما بدون نگاه عنایت شما و اهل بیت علیهم السلام، دووم نمیاریم...»

 

 

  • سین میم
۱۶
آذر
۹۸

آخه چطور ممکنه؟! : /

«حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟

خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.

الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.  خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.»

بخشی از وصیتنامه شهید عباس دانشگر

پ.ن:

خدا نکنه چند روز دیگه خبر شهادت شیخ زکزاکی و همسرش رو بشنویم، اگه اینطور بشه مسئولین جمهوری اسلامی تو ریخته شدن خونش شریک نیستن؟! 

ما چی؟! 

نقش ما چیه؟! 

 

 

  • سین میم
۱۶
مرداد
۹۸

 

تند تند قدم برمیداشتم
گذر از این بازار شلوغ مثل همیشه برایم سخت بود؛
من می‌روم درحالی که عده زیادی برمی‌گردند و باید خودم را از لابلای آدم‌ها عبور دهم... چشم در چشم شدن با این جمعیت نفسم را می‌برد! 

این اواخر آن قدر آدم‌های رنگ برنگ در این بازار رفت و آمد می‌کنند که فقط می‌توانم چشم‌هایم را بدوزم به زمین، طوری که فقط کفش ها را ببینم...

در حالی که نفس نفس زنان و به سرعت پیش میرفتم، یک لحظه چیزی دیدم که دلم میخواست همان وسط بازار، درست وسط همان جمعیت، بنشینم روی زمین و از عمق وجودم فقط فریااااد بزنم! 
چه دیدم؟!
پاهای خاکی درون کفش‌هایی پاره پاره....
نگاهم را از کفش‌ها آوردم بالا...تمامش خاکی بود...حتی لباس‌ها هم خاکی بود...موهایش هم...

میدانم که این خصوصیات، خصوصیات یک کارگر زحمت‌کش است که آن موقع شب دارد برمی‌گردد خانه... کارگری که پیامبر به دست‌هایش بوسه میزدند...همانی که همه زندگی ماها بر پایه زحمت‌ها و رنج‌های او استوار است...

نه نه! اشتباه نشود! دیدن این کارگر زحمت کش زمینم نزد...دیدن او کنار ماشین‌های انچنانی و ادم‌های انچنانی زمینم زد!
وقتی برایم تداعی شد خانه ۴۰ متری‌اش در کنار خانه های میلیاردی بعضی ها! وقتی پاهای خسته‌اش را گذاشتم کنار ماشین‌هایی که...

باورتان میشود؟اینجا، محله ما، در حاشیه شهر مشهد، برای خودش یک پا ایالات متحده امریکا شده؟!
یک درصدی ها در برابر ۹۹ درصدی‌ها...
یک درصدی‌هایی که واقعا خون ۹۹ درصد دیگر را در شیشه‌ کرده‌اند. یک درصدی‌هایی که ثروت‌هایشان، غالبا، نه حاصل رنج و زحمت، که حاصل بالاپایین شدن قیمت دلار و گرانی‌های اخیر بوده است!

 

اما اینجا هنوز هم حاشیه شهر است، اینجا هنوز هم محل زیستن پابرهنگانی است که حضرت روح‌الله میگفتند فقط انها با ما تا اخر خط خواهند ماند...تا اخر خط ۵۷!
اینجا هنوز هم اکثریت، هوا روشن نشده از خانه می‌زنند بیرون برای دراوردن یک لقمه حلال، آن هم از طریق کارگری ساختمان، خیاطی، پسته شکستن، دوختن کفش، دست‌فروشی و...اینجا حتی دست‌های بچه‌ها هم پینه دارد، چون از کودکی یاد گرفته‌اند فقط تلاششان است که آینده و حالشان را می‌سازد، عادت کرده‌اند بزرگ باشند، بی‌تفاوت نباشند، اینجا بچه ها حتی اگر بیرون کار نکنند، کارهای خانه را انجام میدهند اما همه اینها بی‌انکه ذره‌ای کودکی کردن را یادشان رفته باشد! بعدازظهرها همه در کوچه‌ها بازی می‌کنند. پسرها توپ بازی و هفت سنگ، دخترها طناب بازی و قایم باشک. 
اینجا هنوز هم صداقت و صفای مردمش به اندازه آسمان‌هاست...اما آن عده قلیل شده‌اند وصله ناجور محل ما! 

بعضی‌وقتها دلم میخواهد کنارشان بکشم یقه‌شان را جفت کنم و سرشان فریاد بزنم که : آهای! چه می‌خواهید از جان محله ما؟؟ چرا هی دلارهایتان را میاورید اینجا خانه میلیاردی می‌سازید؟! چرا هر روز با ماشین‌های چند صد میلیونی‌تان در خیابان‌های محله رژه می‌روید؟! چرا آن سبک زندگی غرب‌زده تان را برداشته‌اید اورده‌اید در بین ادم‌هایی که صفر تا صد زندگی‌شان بوی مسجد و قرآن و دعا می‌دهد؟! اصلا چرا حرمت خون شهدای مدافع حرم محل ما را نگه نمی‌دارید؟؟ شهدایی که خیلی‌هایشان از خانواده های خود شما هستند؟؟ 

ای کاش اینجا هم یک بخش منطقه، بالاشهرش بود و یک بخشش پایین شهر! نه اینکه بالاشهر و پایین‌شهرش در هر خیابان در هم تنیده شده باشد...آن طوری لااقل میشد به این فکر کرد که یک روز این وصله ناجور را میبُریم از محله مان میندازیم بیرون! اما حالا چه...
 

  • سین میم
۱۱
مرداد
۹۸

در جلساتی که با بچه های مسجد داریم، وسط صحبت‌ها و کارها بچه ها خیلی ناگهانی سوال ها و حرف‌هایی که در ذهنشان هست میپرسند و میگویند


سر یکی از جلسات بود که یکهو، یکی از بچه ها پرسید: خانم وقتی امام زمان بیان چی میشه؟؟

گفتم: نظر خودتون چیه؟


یکی گل از گلش شکفت و با لبخندی روی لب، گفت: 

- خانم همه جا گُل می‌ریزن.....


دیگری گفت: خانم همه باباهایی که بیکارن کار پیدا می‌کنن...


یکی از آن وسط جمله‌ای گفت که از تعجب ، تا چند لحظه هاج و واج نگاهش میکردم...

گفت: 

خانم همه #بی‌آرزو میشن!

گفتم: ینی چی بی‌آرزو میشن؟؟

گفت:

خانم امام زمان که بیان، همه به آرزوهاشون میرسن، همه مشکلا حل میشه، به غیر اون الان مهمترین دعامون اینه که امام زمان بیان، وقتی بیان دیگه ما آرزویی نداریم....



چند وقت قبلش هم، یکی دیگر از بچه ها پرسید: 

الان امام زمان کجا هستن؟؟


برای اینطور سوالهایشان، اول نظر خودشان را میپرسم:

- خانوم تو آسمونا هستن؟؟

- خانم پیش خدان؟؟


و ‌وقتی گفتم «امام زمان بین ماها هستن طوری که وقتی ایشون ظهور کنن خیلیا میگن ما ایشونو قبلا دیده بودیم اما نمیشناختیم»، چشم‌هایشان چنان برق میزد و ذوق زده شده بودند که حد نداشت! شاید به این فکر میکردند که یعنی ممکن است خودشان هم تا به حال امام زمان را دیده باشند؟!



این نگاه مثبت و ذهن پاک و صداقت و بی‌الایشی بچه‌ها از ان گنج‌هایی است که مراقبت از آن، واقعا مسئولیت سنگینی است روی دوش مربی‌ها و فعالین فرهنگی...


حرف‌های بچه ها مرا یاد شعری از اقای بیاتانی انداخت...

  • سین میم
۲۱
اسفند
۹۷

می گوید:

مدرس درس اسیب شناسی اجتماعی، راهی مان کرده به مناطق حاشیه شهر

که در مورد اعتیاد و طلاق و روسپی گری تحقیق کنیم!


می گویم حرف تازه ای نیست!

مثل همیشه!

حتی مدرسین دانشگاه هم...(البته باید گفت تعجبی ندارد) با عینک رسانه ها و با پیش فرض ها مردم را می بینند! و در واقع مردم را نمی بینند؛ فقط ان چیزهایی را می بینند که دل خودشان می خواهد...


یادم هست دو سال پیش سر همین کلاس اما با مدرسی که تعصب کمتری به این اموخته های دانشگاهی اش و نظریه ها و نسخه های از پیش تعیین شده داشت، سر همین موضوع بحث کردم...یعنی در واقع اعتراض کردم!

گفتم حاشیه شهر را یک جای جدا از بقیه شهر در نظر نگیرید! حاشیه شهر اولا که صرفا ان چیزی نیست که شما فکر می کنید...نمی گوییم طلاق و اعتیاد و ...نیست، اما میگوییم مگر فقط در همین مناطق این اسیب های اجتماعی وجود دارد؟!  و مگر فقط اسیب های اجتماعی وجود دارند در این مناطق؟! چرا این همه نقاط مثبت این مردم را نمی بینید؟!

و مگر اسیب های اجتماعی این مناطق به خاطر مردم این مناطق به وجود امده؟؟! یعنی مردم حاشیه شهر، ذاتا شرور به دنیا امده اند و سپاه ظلمت شده اند و شما سپاهیان نور، می خواهید مردم بقیه مناطق شهر را از دست این مردم و به تبعش اسیب های اجتماعی نجات بدهید...هان؟!

چرا یک نفر نمیگوید که اگر اسیب های اجتماعی در این مناطق هست به خاطر تبعیض ها و سیاست گذاری های ضد عدالت است! به خاطر این است که شما حاشیه شهر را اصلا جزء شهر نمی دانید! 

به خاطر این است که بافت شهری ای که شما ایجاد کرده اید در این مناطق، با نگاه سودمحورانه، زمینه جرم را ایجاد کرده و مردم حاشیه شهر، خود، قربانی و ضرب خورده این اسیب ها هستند؛ نه اینکه خودشان مسبب اسیب های اجتماعی باشند!


بعد این حرف ها آقای دکتر دوباره رفت سراغ همان نظریات جامعه شناسانه اش و سعی کرد همین حرف مرا هم در چارچوب همان نظریات بگنجاند!!!


پی نوشت:

- وقتی داشتم این قسمت یادداشت را می نوشتم، یکهو به ذهنم خطور کرد که حکایت مردم حاشیه شهر حکایت مسلمانانی است که خودشان قربانی ترور هستند اما بهشان می گویند تروریست!!

- ‏چند ماه پیش، در منطقه ساختمان مشهد دخترکی به اسم ندا به قتل رسید، یکی از رسانه های شبه روشنفکر هم گزارشی نوشت از این خبر که طی ان، تمام زنان این مناطق را تن فروش خطاب کرده بود و این دست اتفاقات را امری طبیعی، استاد عزیز ما هم یادداشتی نوشتند پیرامون همین دیدگاه حضرات روشنفکرمآب، که هم در نشریه دانشجویی ما و هم در روزنامه قدس چاپ شد. دوست داشتید اینجا مطالعه بفرمایید.

- عنوان، بیتی است از قیصر، که استاد در یادداشتشان به عنوان حسن ختام استفاده کرده بودند:)

- در همین دانشگاه، عده زیادی از دانشجوها، از بچه های حاشیه شهرند؛ اما دریغ که فقط میتوانند خون دل بخورند و با بغضی فروخورده، این همه قضاوت ها و تهمت های ناروا را تحمل کنند...بماند که این طرز فکر، از کودکی تا به حال، چه پیامدهای منفی ای برایشان داشته... 



  • سین میم
۱۶
آذر
۹۷

«جنگ جبهه حق و باطل در یمن شدت گرفته.

دوست داریم ما هم کمک کنیم به جبهه حق.

 نه از آن جهت که جبهه حق به ما محتاج است، از این ‌جهت که ما محتاجیم به پیوستن به جبهه...


باید کمک کنیم، نه از آن جهت که پس فردا پشیمان نشویم که ‌میتوانستیم کمک کنیم و نکردیم و اینچنین شد؛ 

از این جهت که مطابق سنت الهی مقاومت بی‌شک پیروز خواهد شد و پس از پیروزی، لااقل ما هم بتوانیم سر بلند کنیم و در شیرینی این پیروزی شریک باشیم و بگوییم ما هم جزو جبهه مقاومتیم. یک به هم پیوستگی و ولایت روشن و نورانی و امیدوارانه. نه از سر یأس و اضطرار...


چطور جزو جبهه مقاومت باشیم؟ چطور خصومت با ظالم و یاری مظلوم را اعلام کنیم؟

دعا کنیم. 

در فضای حقیقی و ‌مجازی روشنگری کنیم.

کمک مالی را هم فراموش نکنیم. 

(سایت leader.ir قسمتی دارد به اسم پرداخت وجوهات شرعی. از این قسمت وارد می‌شویم و عنوان وجه را «کمک ها» انتخاب میکنیم و در ردیف پایین تر، عنوان کمک را هم «کمک به مردم مظلوم یمن» انتخاب میکنیم.)

خدا خیرتان بدهد**...»


* *متن از کانال واحد خواهران تاریخ شفاهی انقلاب مشهد 


پی نوشت:

به غیر از سایت leader.ir، اتحادیه بین المللی امت واحده هم در این مورد، فعالیت دارد...دوست داشتید به انجا هم سری بزنید! ( سایت را که باز کردید بخش خیریه انفاق را انتخاب کنید)

  • سین میم