استاد عزیزمان در اغلب کلاسهایشان، مثال معروفی داشتند که همیشه مطرحش میکردند، اصل مثال برای تبیین نوع حرکت حضرت امام در جریان انقلاب اسلامی بود(به زبان خودم بیان میکنم وگرنه خود استاد فقط با یک طرح روی تخته کلاس این مثال را به واضحترین و ساده ترین شکل ممکن بیان میکردند) :
حضرت امام در شرایطی نهضت را آغاز کردند که هیچ امیدی هیچ امیدی وجود نداشت برای تغییر و نجات. هیچ کس حتی به ذهنش خطور نمیکرد که بشود خدشهای به نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی وارد کرد. به عبارتی کل فضا با یک تاریکی و سیاهی مطلق پر شده بود. امام در چنین شرایطی چه کردند؟! نور کوچکی ایجاد کردند که فقط تفاوت تاریکی و روشنایی مشخص شود. اما این یک نقطه روشن، کم کم تبدیل شد به نقاط نورانی متعدد که میتوانستند به هم پیوند بخورند و هستههای مقاومت را شکل دهند. هستههای مقاومت در برابر تاریکی، اول فقط آن را با چالش مواجه میکردند اما به مرور، دیگر اثری از آن تاریکی باقی نمیماند!!
استاد این مدل را، مدل و فرمول تغییر در تمام موارد مشابه میدانستند. همه مواردی که اصلاح و تغییر، امری محال به نظر میرسد؛ نظیر تغییر در آموزش و پرورش، دانشگاه، صدا و سیما و... . در همه اینها، راه اصلاح ، ایجاد هسته های مقاومت است.
این توضیحات را دادم که بگویم: دوستان، اگر صدا و سیما را نقد میکنیم، خوب است اما مبادا از دیدن این هستههای مقاومتی ک خدا را شکر شکل گرفته در صدا و سیما، غافل بشویم. ببینیمشان، تشویقشان کنیم و در جاهایی که باید، مطرحشان کنیم تا مسئولینی که گوششان را فقط با حرفهای عدهای خاص پر میکنند، ببینند و بشنوند و تغییر رویه بدهند. مثلا همین تغییرات واضح و ملموسی که در شبکه پویا ایجاد شده. یا بعضی برنامهها در شبکه سه ( مثلا اخیرا برنامهای را دیدم با عنوان: «جلسه غیرعلنی» که با نمایندههای مجلس مصاحبه میکند تا برنامهها و مواضعشان را شفاف بیان کنند. مواضع که بیان شود امکان مطالبه گری هم فراهم میشود.) و همینطور فیلمها و سریالهای خوبی که ساخته میشود؛ مثلا چند وقت قبل، سریالی با نام سرگذشت از شبکه یک پخش میشد که اگرچه مسائل و مشکلات را به واسطه یک مشاور شاغل در دادگاه، بیان میکرد اما نکات خوبی برای خانوادهها داشت و راه حل محور هم بود. ضمن اینکه اول و اخر برنامه یکی از بهترین اساتید روانشناسی داستان را مورد نقد و بررسی قرار میدادند.
مثال ملموس دیگر، همین سریال بچه مهندس است؛) شاید شما هم نقدهایی که جناب وحید جلیلی در مورد کلیت سینمای ایران بیان کردهاند شنیده باشید. یکی از مهمترین نکاتشان همین بود که سینما، اگر سینمای ایران است، باید نسبت درستی در توزیع موضوع فیلمها داشته باشد. یعنی درصد زیادی از مردم که اهل مسجد و نماز جمعه و راهپیمایی ۲۲ بهمن هستند، دانشمندان ایرانی، مردم ساده و بیالایش پایین شهر و روستا و شهرستانها، جوانهایی که عمرشان را صرف خدمت به مردمشان میکنند مثل جهادیها و...را هم ببیند و به تصویر بکشد. نه اینکه صرفا سینمای تهران شمالی باشد و دغدغهها و زندگی مردم این مناطق را مطرح کند و باقیاش را هم با عنوان فیلم اجتماعی، به اعتیاد و طلاق و خیانت بپردازد و بعد بگوید اینها واقعیتهای جامعه است.
در حالی که همین نخبگان مملکت ما ( که بیشترشان سوپر حزباللهی هم هستند) که با خون دل و تلاش بسیار، به موفقیتهای چشمگیر دست پیدا کردهاند هم بخش مهمی از واقعیت جامعه اند.
شاید بتوان گفت سریال بچه مهندس اولین سریالی است که این نخبهها و موفقیتهایشان را برایمان به تصویر کشید، امید را زنده کرد و برای تقویت هویت و عزت نفس ملی اثرگذار بود. بخشی از مصاحبه کارگردان فیلم با خبرگزاری تسنیم را میدیدم که میگفتند: «پسربچهای از یک روستا با کاغذ، کواد کوپتر درست کرده و گفته روزی من هم کواد کوپتر خواهم ساخت، مثل جواد جوادی» واقعا اگر تاثیر داستان فقط در همین یک مورد خلاصه میشد، باز هم برای عوامل فیلم، کافی بود. که خسته و متوقف نشوند و این راه را ادامه بدهند...
خانم حاجی وثوق، یادداشتی نوشته بودند برای این فیلم...
پیشنهاد میکنم بخوانید در ادامه مطلب
- تاریخ : شنبه ۱۷ خرداد ۹۹
- ساعت : ۰۶ : ۲۱
- ادامه مطلب
- نظرات [ ۲ ]