دل شکستن هنر نمی باشد...
1. دوازده سیزده ساله بودم که مادرم رفته بودند کربلا، آن چند روزی که مادرم نبودند، روی همه چیز حساس شده بودم، کافی بود یکی بگوید بالای چشمت ابروست، میزدم زیر گریه... همش فکر میکردم چون مادرم نیست که هوایم را داشته باشد همه من را تنها گیر آورده اند و میخواهد اذیتم کنند...
2. یکی از اقوام نزدیک ما در همان اوایل جوانی مادرش را از دست داده بود، چند سال بعد هم پدرش را... همیشه توی فامیل متعجب بودیم که چرا این فرد، اینقدر حساس است و خیلی جاها ما منظوری نداشته ایم اما حرفمان یا عملمان او را ناراحت کرده است...
3. بعد از اینکه مادرم برای همیشه رفت، حالم شد همان حالی که وقتی مادرم رفته بود کربلا داشتم... و بعد از چند وقت دیدم چقدر شبیه همان فامیل عزیزمان شده ام... و آنجا بود که درک کردم احوالاتش را... آدمهایی که یک یا هر دو والدین خود را از دست داده اند، انگار در این دنیا بی پناه شده اند و غریب... برای همین طبیعی است که نسبت به افراد دیگر، زودرنج تر باشند و حساس تر... اما این را آدمهایی که الحمدلله سایه پدر و مادر روی سرشان هست متوجه نمی شوند...
در نتیجه خیلی راحت اینجور افراد را قضاوت میکنند...
خواستم بگویم عزیزان! این زندگی بالا و پایین دارد، گهی زین به پشت است و گهی پشت به زین... اگر در آیات و روایات، توصیه شده هوای یتیم ها را داشته باشید، منظور، صرفا آن یتیمی نیست که سه چهار ساله است و به لحاظ مالی مشکل دارد، آدم بزرگ ها هم یتیم می شوند... درست مثل همان کودک سه ساله...و نیازشان مالی نیست، بلکه گاهی فقط نیاز دارند درک شوند و لااقل قضاوت نشوند...
آیه می فرماید: به یتیمان مردم رحم کنید تا به یتیمانتان رحم کنند...
- ۰۲/۰۳/۱۴
احسنت
رحم
گمشده این روزهای ما آدم ها...
در تمام شئون