پارسال دانش آموزی داشتم که خیلی ریزه میزه بود و از همان اول سال هم میگفت من هیچی بلد نیستم و «نمیتونم» ورد زبانش ...
از همان اول سال دائم میگفتم «تو میتونی، نمیتونم نداریم» کوچکترین پیشرفت هایش را تشویق میکردم تا آنکه شاید یک یا دو ماه ک از سال گذشت، یکهو پیشرفت های عجیب غریب و آن هم بیشتر در درس فارسی از خودش نشان داد ...
و اما راز پیشرفت او در چه بود؟! به غیر از تشویق و تلقین، راز این بود که این پسر ب خاطر جثه اش مدام کتک میخورد از بقیه و هیچ تلاشی هم برای دفاع از خودش نمیکرد...بچه های دیگر که زورشان به قلدرهای کلاس نمیرسید چپ و راست این طفل معصوم را میزدند، او هم نهایت می آمد میگفت خانم فلانی منو زد! یک بار بهش گفتم :« تو رو زد؟ تو هم بزنش! از خودت دفاع کن ، نذار بزنت!» همین شد که اعتماد به نفس پیدا کرد و شد آنچه شد!
امسال چالش های دخترها با پسرها فرق میکند، خبری از کتک زدن نیست اما پر است از خبر قهر و اشک و... یکی از شکایت های دائمی بچه ها این است که:« خانم، فلانی با من قهر کرده» و بعد هم میزند زیر گریه ...
امروز گفتم :« فلانی گفته باهات قهر میکنه؟! بذار قهر کنه، اصلا مهم نیست! اشک های ک خدا تو چشمای شما قرار داده ارزشمندتر از اونه ک بخواین برا این چیزای بی اهمیت اشک بریزین!» یکی از بچه ها هم از آن طرف گفت:« بذار قهر کنه بگو به درک!» ؛) دقیقا حرف توی دلم را گفت ...
بله...چالش پارسال من این بود که به پسرها یاد بدهم نه زور بگویند و نه زیر بار زور بروند... و چالش امسالم اینکه دخترانم را قوی کنم... آنقدر قوی که به خاطر هر چیز بی ارزشی اشک نریزند، به خاطر رفتن آدمها ناراحت نشوند ، به کسی التماس نکنند و آنقدر قوی باشند که با بالا پایین شدن روزگار در روابط و حوادث خم به ابرو نیاورند ....
- ۱ نظر
- ۰۷ آبان ۰۴ ، ۱۶:۳۵