قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳ آبان ۰۴، ۰۴:۵۱ - مهر نویس
    آفرین

مرگ یه پایان نیست، تازه آغازه!

جمعه, ۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۶ ب.ظ

تقریبا دو ساعت است به خانه برگشتم 

همسرم سر کار بود 

وقتی آمد در مورد فیلم جدیدی که پیدا کرده صحبت کرد 

و اینکه دوست دارد با هم این فیلم را ببینیم

خیلی کم پیش می آید فیلم ها و سریال های ایرانی جذبش کند

معمولا فیلم های خارجی با موضوعات فلسفی 

با اینکه از سریال های کره ای خوشم نمی آید اما قبول کردم که با هم فیلم را ببینیم 

از آغاز فیلم متوجه شدم به خودکشی مربوط است 

چون دیالوگها شبیه همان چیزهایی بود که وقتی در سختی ها و در روزهای اوج دست و پنجه نرم کردن با افسردگی بودم به ذهنم می آمد و معمولا هم بیانشان میکردم... 

با اینکه در جزئیات مطابق اعتقادات خود کره ای هاست 

اما در کلیات چیزهایی دارد که ... به قول همسرم احتمالا برداشت های معنوی خوبی ازش دربیاید 

قسمت اول سریال را دیدیم

بعد هم دوباره همسرم رفت سر کار 

گفتم من را با این حال میگذاری میروی؟ مجبور بود برود

حال عجیبی دارم

شاید حتی هنوز دست هایم می لرزد

به همه وقتهایی فکر میکنم که تصور میکنم دیگر نمی توانم ادامه دهم

همه وقتهایی که میگویم حق با من است

همه وقتهایی که میگویم دیگران درکم نمی‌کنند 

و اینکه چقدر زندگی نعمت بزرگی است که هر روز با بهانه هایی از دستم میرود ...و آنطور که باید ازش بهره نمی‌برم... 

و اینکه چطور باید اشتباهاتم را جبران کنم 

چطور باید صبر و تحملم را بالا ببرم 

شکرگزاری ام را...

هنوز تپش قلب دارم 

سرم و دستم هم از وقتی فیلم را دیدم درد میکند...

«مرگ» می‌گفت: جالبه که شما معتقدید تو جهنم دارید زندگی میکنید ولی در واقع میتونید تحملش کنید اما وقتی برای پایان دادن به اون زندگی خودکشی میکنید حتی نمی‌تونید یک دقیقه بودن تو جهنم واقعی رو تحمل کنید! 

 

+ بعد نوشت: من الحمدلله در حال حاضر از اون افسردگی فاصله گرفتم 

با اینکه گاهی باز هم یا غم های درونم مواجه میشم 

اما حالم خوبه...

نگران نباشید :) 

هدفم از گذاشتن این پست، معرفی این فیلم به عنوان ارائه دهنده یه مفهوم جالب از مرگ بود ... 

 

  • ۰۴/۰۶/۰۸
  • سین میم

نظرات  (۳)

من هیچوقت جرئتش رو نداشتم. البته درواقع حماقت می‌خواد تا جرئت! فکرش اومده تو سرم، اما حتی نزدیکش هم نرفتم. اگه اعتقاداتی که داشتم نبود، بارها شاید جلوتر رفته بودم..

پاسخ:
منم همینطور 
فقط فکرش میومد تو سرم و متاسفانه بیانش هم میکردم
واقعا فقط اعتقادات ادمو نگه میداره...

ب شوهرم میگم خیلی نرم اومدی این فیلم و برام گذاشتی ک از همون افکار هم توبه کنم؟ :) 

البته الان الحمدلله مدت زیادیه ک نمی‌ذارم فکرم اون طرفی بره 
انشالله خدا خودش دست ادمو بگیره تو همه لحظات...
  • *•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*
  • ازاینکه اینارو میگم ببخشید ،خودمم حس خوبی بهش ندارم.ولی طی این چندسال اخیر دونفراز اقوام خیلی دور خبر خودکشی شون به مارسید متاسفانه هردوهم جوان بودن.خانواده شون میگفت که وقتی رفتیم بیمارستان به پرستارا التماس میکرد که نزارین بمیرم..(به هم ربطی ندارناا..با فاصله زمانی این اتفاق براشون افتاده) یه لحظه ناراحتی و ناامیدی باعث میشه تصمیم غلط بگیره طرف و یک عمر پشیمانی..

    میفهمم حالتونو شما با یکی باید حرف بزنید تا کلمات روی دلتون سنگینی نکنن..

    یکی مثل مشاور

    بعضی وقتا افکارتو که خالی کنی کل بدن سبک میشه..

    پاسخ:
    اشتباه نشه عزیزم
    من الان تو این فاز نیستم 
    این چیزا مربوط میشه به یک دوره ای از زندگیم 
    ولی دیدن این فیلم برام یادآوریش کرد
    و اینکه چقدر خدا بهم لطف کرده و نگهم داشته همه اون روزای سخت 
  • *•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*
  • بله عزیزم فهمیدم

    گفتم حالا که بحثش شده اینا رو بگم شاید بدرد یکی بخوره.

    جسارت نباشه یه وقت🌸 چون شنیدم از نزدیکان که بعد مصرف قرص تازه فهمیدن قضیه جدیه و پشیمون شدن.

    دلم برای اون دختر ۱۸ ساله ای سوخت که تعریف میکردن توخونه به مامانش التماس میکرد که مامان من قرص خوردم نمیخوام بمیرم و...

    پاسخ:
    بله درسته 
    دقیقا همین دیالوگی ک آخر پست نوشتم واقعیته 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی