مرگ یه پایان نیست، تازه آغازه!
تقریبا دو ساعت است به خانه برگشتم
همسرم سر کار بود
وقتی آمد در مورد فیلم جدیدی که پیدا کرده صحبت کرد
و اینکه دوست دارد با هم این فیلم را ببینیم
خیلی کم پیش می آید فیلم ها و سریال های ایرانی جذبش کند
معمولا فیلم های خارجی با موضوعات فلسفی
با اینکه از سریال های کره ای خوشم نمی آید اما قبول کردم که با هم فیلم را ببینیم
از آغاز فیلم متوجه شدم به خودکشی مربوط است
چون دیالوگها شبیه همان چیزهایی بود که وقتی در سختی ها و در روزهای اوج دست و پنجه نرم کردن با افسردگی بودم به ذهنم می آمد و معمولا هم بیانشان میکردم...
با اینکه در جزئیات مطابق اعتقادات خود کره ای هاست
اما در کلیات چیزهایی دارد که ... به قول همسرم احتمالا برداشت های معنوی خوبی ازش دربیاید
قسمت اول سریال را دیدیم
بعد هم دوباره همسرم رفت سر کار
گفتم من را با این حال میگذاری میروی؟ مجبور بود برود
حال عجیبی دارم
شاید حتی هنوز دست هایم می لرزد
به همه وقتهایی فکر میکنم که تصور میکنم دیگر نمی توانم ادامه دهم
همه وقتهایی که میگویم حق با من است
همه وقتهایی که میگویم دیگران درکم نمیکنند
و اینکه چقدر زندگی نعمت بزرگی است که هر روز با بهانه هایی از دستم میرود ...و آنطور که باید ازش بهره نمیبرم...
و اینکه چطور باید اشتباهاتم را جبران کنم
چطور باید صبر و تحملم را بالا ببرم
شکرگزاری ام را...
هنوز تپش قلب دارم
سرم و دستم هم از وقتی فیلم را دیدم درد میکند...
«مرگ» میگفت: جالبه که شما معتقدید تو جهنم دارید زندگی میکنید ولی در واقع میتونید تحملش کنید اما وقتی برای پایان دادن به اون زندگی خودکشی میکنید حتی نمیتونید یک دقیقه بودن تو جهنم واقعی رو تحمل کنید!
+ بعد نوشت: من الحمدلله در حال حاضر از اون افسردگی فاصله گرفتم
با اینکه گاهی باز هم یا غم های درونم مواجه میشم
اما حالم خوبه...
نگران نباشید :)
هدفم از گذاشتن این پست، معرفی این فیلم به عنوان ارائه دهنده یه مفهوم جالب از مرگ بود ...
- ۰۴/۰۶/۰۸
من هیچوقت جرئتش رو نداشتم. البته درواقع حماقت میخواد تا جرئت! فکرش اومده تو سرم، اما حتی نزدیکش هم نرفتم. اگه اعتقاداتی که داشتم نبود، بارها شاید جلوتر رفته بودم..