قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

بایگانی
آخرین نظرات

سکوت 

و سکوت...

تنها صدایی که می‌شنوم صدای تیک تاک ساعت است 

با یک صدای سوت ممتد ک معمولا در این تنهایی و سکوت به گوشم می آید 

گاهی صدای بوق یک موتور یا ماشین 

گاهی صدای بچه همسایه 

خیلی ها وقتی با من مواجه میشوند می‌پرسند واقعا تو وقتی همسرت سر کاره تنهایی؟ تنهایی چه کار میکنی؟ 

یا خیلی وقتها میگویند لااقل تلویزیون را روشن کن تا یک صدایی توی خانه باشد ...

اما آنها نمی‌دانند که من 

با همین سکوت 

و تنهایی 

خو کرده ام 

آرامم ...

البته به شرط آنکه درونم آرام باشد ...

وگرنه زمان کش می آید 

طولانی میشود 

و در و دیوار خانه هر لحظه می‌خواهند مرا بخورند ...

دوران کودکی و نوجوانی ام 

به خاطر ساعاتی که پیش می آمد در خانه تنها باشم 

خیلی غر میزدم 

خیلی ناراحت بودم 

فکر میکردم مثلاً اگر در یک خانواده پر جمعیت بودم وضعم این نبود و ...

اما به مرور یاد گرفتم چطور در تنهایی زندگی کنم ...

از دید دیگران تنها بودن یک نقص است 

یک مشکل است 

شاید یک چیزی است که باید به خاطرش دلشان برایم بسوزد ...

خودم هم آن اوایل همین فکر را میکردم 

به خاطر اوقات تنهایی ام اشک میریختم ...

حتی بعضی وقتها فکر میکردم در همین تنهایی دارم رو به جنون میگذارم ...

ولی واقعیت میدانید چیست؟ 

تنهایی یعنی مواجه شدن با خود؛ با تمام نقاط قوت و نقاط ضعف ...

و یک سری چیزهای دیگر که نمیدانم چطور باید بیانشان کنم 

شاید آن اوایل حتی میترسیدم در این تنهایی ...

یادم هست یک بار با خودم گفتم تو دو راه بیشتر نداری 

یا با همین ترس و وحشت پیش بروی و کم کم خودت را دچار یک اختلال روانشناختی کنی 

یا اینکه دلت را به خدا بسپاری، فکر نکنی تنهایی ، فکر کنی خدا همیشه مراقب توست و هست ...

نمیدانم دقیقا چه سیری را طی کرده ام 

اما در حال حاضر از این سکوت لذت میبرم 

در تنهایی ام کارهایم را انجام میدهم 

رسیدگی به امور خانه ، چک کردن کانال ها و پیج ها، مرور قرانم، برنامه ریزی برای مدرسه، فکر کردن و فکر کردن ...

خدا را شکر میکنم به خاطر این حال ...

غرض از این حرفها اینکه 

خیلی وقتها 

آن چیزی که ما فکر میکنیم بد است 

و به خاطرش دل میسوزانیم برای دیگران 

خیلی برای آن دیگران خوب است 

یا لااقل اگر خوب نباشد 

بهش عادت کرده اند و دیگر توی نخ سختی هایش و رنج هایش نیستند ...

کاش دست برداریم از این حرف های ترحم آمیز 

از اینکه رنج ها یا چالش ها و مسائل زندگی دیگران را بیاوریم رو به روی صورتشان و بعد توی چشمشان فرو کنیم ! 


+ بهش گفتم: چرا زندگی ما اینجوری نیست که مسائل کوچکمان خود به خود حل بشود تا بتوانیم به مسائل بزرگ برسیم؟ 

گفت: از کجا معلوم؟ شاید با همین مسائل کوچکمان به خدا نزدیک تر شدیم ... 

++ عناوین یادداشت هایم معمولا یک ارتباطی به متن دارند، ولی بیشتر به آن حالی که موقع نوشتن دارم نزدیکند ... 

عذرخواهم اگر گاهی عنوان را می‌بینید فکر میکنید با یک یادداشت خیلی خفن رو به رو هستید و بعد می‌بینید فقط یک روزمره نویسی معمولی ست... :) 

  • ۰۴/۰۶/۲۸
  • سین میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی