از دشمنان برند شکایت به دوستان، چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
گفت: شنیدی میگن یه بنده خدایی رفت دکتر گفت آقای دکتر من هر جای بدنمو دست میزنم درد میگیره! دکتره گفت : بنده خدا! همه بدنت درد نمیکنه اون انگشتات هستن که درد میکنن... وضعیت منم همین بود...اینکه با بقیه ب چالش میخوردم و هی میگفتم بقیه فلانن در واقع مشکل از خودم بود...
داشتم فکر میکردم چالش های من با آدمای دیگه دلیلش چیه؟ آیا دلیلش خودمم؟ شاید ... اما اگه این باشه دلیل اصلیش حساس بودنمه... و این حساس بودن پشتش کلی تجربه های تلخ نهفته ست... اینکه اونقدر تو بعضی ابتلائات فشرده شده باشی که دیگه طاقت فشار بیشتر رو نداشته باشی...
انتخاب فعلی من دور شدن از موقعیت هاییه که توش با دیگران ب چالش میخورم ... فقط ب همین خاطر ! طاقت فشار بیشتر رو ندارم...
اما به یک دلیل دیگه هم میشه علت اصلی چالش ها خودم باشم...اونم مهربانی و صداقت بیش از حدمه... ک باعث میشه دیگران فکر کنند میتونن هر طور ک دلشون میخواد باهام رفتار کنن... و اینجا انتخابم شده خشک و جدی برخورد کردن و صمیمی نبودن ...
دو سه روز بود قلبم تیر میکشید و بازی در میآورد ... همه دفعات قبلی بهم میگفتن این دردها منشأ جسمی ندارن و منشا روانی دارن... معلوم شد این دفعه هم همینه... هر وقت حرفامو میریزم تو خودم، هر وقت ادای آدمای قویای رو در میارم که ی چیزایی رو به روی خودشون نمیارن، همه این وقتا این میشه وضع من....
+ بماند ک بزرگترین موقعیت چالش برانگیز برای من کلاس درسه و سواد یاد دادن به سی تا دختر کوچولو که نشانه «ب» رو با «د» و «م» قاطی میکنن و برای کلمه اَسب سه تا دندونه میذارن .... و من از این چالش فرار نمیکنم، پذیرفتمش و پاش واستادم... اما چالش ارتباط با آدمهایی که یا نقطه ضعفی در تو رو به روت میارن یا با توهین و تحقیر باهات حرف میزنن اونیه که یا سعی میکنم خودمو دیگه در معرضش قرار ندم و یا اونقدر خشک برخورد کنم که فکر اون رفتارها هم از سرشون بیفته...هر چند ک بعضیا عادت دارن ب زخم زبون زدن ...حتی اگه نبیننت با پیام و تلفن حرفاشونو بهت میزنن...
- ۰۴/۰۸/۲۹
خداقوت خانوم
پس لطفا دیگه نریز تو خودت
اینجارو که داری
چالشت خیلی سخته ....با کلاس اولیها
خدا کمکت کنه