قطره

الحمدلله علی کل حال...

خوب است ادم یک نفر را داشته باشد...

خوب است ک ادم کسی را داشته باشد

ک تمام تنهایی هایش را

و ان لحظاتی ک از همه جا بریده

با او باشد

 

درد دل هایش را گوش کند

 و درد دل هایش را به ‌او بگوید

 

تنها باشد

و با او

برود کنج پاتوق کتاب 

غرق شود در کتابها

و ساعتی بعد با صدای او به خودش بیاید:

«کتابت تموم شد؟ بریم؟؟»

کسی باشد ک با او

پله برقی های مترو را بالا و پایین برود

در ایستگاه مترو کنارش بنشیند

ب صورتش خیره شود

و چشم در چشم هایش

حرف هایش را گوش کند

 

کسی را داشته باشد

ک کوچه پس کوچه های شهر را با او طی کند

ک شاید بتواند

گم شده هایش را پیدا کند!

گم شده های فکری اش...

گذشته اش

اینده اش

خلا های زندگی اش...

 

با او برود سینما

و تمام راه برگشت

در اتوبوس

دیالوگ های فیلم را با او مرور کند

و تلاش کند برای تحلیل کردن، یاد گرفتن...

 

همه بدانند که وقتی نیست

یعنی قرار دارد

با کسی که همه می دانند او کیست

همه!

همراه تمام پیاده روی ها

پارک رفتن ها

همراه تمام دغدغه ها...

 

کسی را داشته باشد که با او 

غرق شود در رویاها

در اینده

در ارزوهای دست یافتنی و نیافتنی

و به هم بگویند:« ینی میشه؟»

و بعد با او بزند زیر خنده:

«چرا نشه!!»

 

هی ناامید شود

و کسی باشد که مدام امید را به او تزریق کند!

و «او» ناامید شود

و این بار خودش به «او» امید بدهد!

این چرخه مداوم...

 

کسی باشد ک 

تمام زندگی اش را با بودن کنار او برنامه ریزی کند

و حتی نتواند یک لحظه تصور کند

که نکند روزی این دوستی

به پایان برسد!

و مدام اضطراب همین را داشته باشد که نکند روزی...

 

اما واقعیت این است که

انسان تنهاست

تنهای تنهای تنها

و ادم حتی اگر کسی را با تمام این خصوصیات داشته باشد

باز روزهایی هست ک او نیست

و شاید زمانی برسد که کلا نباشد!

به میل خودش یا به‌اجبار زمانه...

و راه هایی هست که باید بدون او طی شود

هر چند اگر با او شروع شده باشد...

 

و فقط یک نفر هست که ادم باید تمام تنهایی هایش را با او پر کند

همان کسی ک از ابتدای تنهایی ها با ما بوده

و تا انتهای تنهایی هایمان فقط او با ما هست...

 

پی نوشت: 

سخت است

اما میگویند اگر از اول به کسی دل نبندی

کلا ارامش بیشتری داری

چون نمی ترسی از روزی که باید از او دل بکنی!

یک روز صرف بستن دل شد ب این و آن

وآن روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

 

  • نظرات [ ۷ ]

شروعی برای دومینوی قطع ید دانه درشت ها!

فکر میکنم این حرکت جنبش عدالتخواه

 یک اقدام مهم در راستای

 ظرفیت سازی برای امام جامعه است...


شاید شروعی بشود برای یک دومینوی قطع ید دانه درشت ها...


گفتمان که بشود همه مجبورند در راستای ان قدم بردارند

چه بخواهند

چه نخواهند...


  • نظرات [ ۰ ]

نگذاریم قلب هایمان بمیرد!

« وای به حال مسلمانی که یک هفته بر او بگذرد

و در آن هفته 

یک روز را برای تفقه در دین خود قرار ندهد

(بحارالانوار،176،1)

.

.

.

امام امیرالمومنین فرمود:

حسن جان، قلب می میرد.

با موعظه آن را زنده کن...»

(مواعظ، سلسله مباحث اخلاقی ایت الله حق شناس، ج 3، ص67)

قبل تر ها این حدیث و مانند آن را زیاد می شنیدم

اما زیاد جدی اش نمی گرفتم!

شاید به خاطر همان توهم تقوایی بود که فکر میکردم با همان علم اندک و اندک عمل به واجبات و دوری از محرمات رسیدم به آخرین مرحله دین داری!

چوب این نگاه غلط را وقتی خوردم که وارد دانشگاه شدم

نه همان اول

تقریبا پس از دو سال

خودم را غرق درس های دانشگاه کرده بودم(و فکر میکردم این علم همان علم است که توصیه میکنند!)

و از آن طرف بعضی درس ها گاهی باعث میشد به سختی بتوان در فضای دانشگاه نفس کشید

و این حالت بر خواندن درس های دانشگاه هم اثر میگذاشت و...

یک چرخه باطل که روز به روز آدم را به سقوط نزدیک تر می کرد!

 

حوزه دانشگاهیان که به همت نهاد رهبری دایر است در دانشگاه ها 

خیلی کمک میکند که آدم به این نقطه سقوط نرسد!

که بتواند در کنار درس های دانشگاه

فرصتی برای تنفس داشته باشد!

 

من دیر فهمیدم

ضربه اش را هم خوردم

شما اگر ابتدای راهید 

فرصت را دریابید!

(حوزه دانشجویی، جلسه اخلاق، مطالعه کتاب های اخلاقی و حتی دیدن و شنیدن یک کلیپ از حاج آقا پناهیان! همه از اسبابی هستند که کمک میکنند به نمردن قلب آدم...)

  • نظرات [ ۱ ]

میخواهند اما نمی توانند!

خداوند در قرآن می‌فرماید که

 توابین را دوست دارد. 

توابین کسانی هستند که

 زیاد توبه می‌کنند؛ 

یعنی تصمیم جدی بر ترک گناه می‌گیرند

 اما وسط راه نمی‌توانند 

و توبۀ خود را می‌شکنند،

 ولی باز هم توبه می‌کنند 

و دوباره تصمیم می‌گیرند. 

این کار چندین بار انجام می‌شود.

 خداوند چنین افرادی را دوست دارد...


آیت الله جاودان (۹۷/۳/۱۴)

  • نظرات [ ۰ ]

همه ما...؟!

می‌گفتند

چرا سال هاست هجرت نکرده و فقط در همین مسجد فعالیت میکند؟

و برایش آیه «ان الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله...» می‌خواندند...


اما وقتی گفت امسال هجرت میکند

گفتند نمی‌شود نرود؟! 

خانواده‌اش برای سختی های خودشان

اهل مسجد برای اینکه با او انس گرفته بودند و به فکر مراسم شبهای قدرشان بودند!

و...

در واقع هر کسی او را برای خودش می‌خواست!

و به فکر خودش بود

شاید نوعی انحصار طلبی...


پی نوشت: 

همه ما فرعونیم

فقط مصرهایمان کوچک و بزرگ می‌شود! 

(ع.ص)


  • نظرات [ ۰ ]

در راه!


بعد از مدتی طولانی

بالاخره دلیلی یافتم برای ادامه وبلاگ نویسی...


البته احتمالا با تغییراتی همراه خواهد بود ادامه فعالیت...


ممنون از دوستانی که همچنان وبلاگ را دنبال می کنند و به عبارتی در این مدت وبلاگ را آنفالو نکردند!


دعا کنید!


به تاریخ بیست و هفتم ماه رمضان ۱۴۳۹

  • نظرات [ ۰ ]
۱ ۲ ۳ . . . ۹ ۱۰ ۱۱
«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan