پای در راه نهیم!
دو هفته بود کلاس بچههای مسجد را تعطیل کرده بودم
گفتم اخر تعطیلات کمی استراحت کنند خصوصا اینکه تابستان کلاسمان هفته ای دو جلسه بود
امروز اولین جلسه بعد تعطیلات بود
وقتی رسیدم دم در مسجد دیدم قفل در مسجد عوض شده! با کسانی که میشناختم تماس گرفتم آنها هم خبر نداشتند. احتمالا خادم مسجد این کار را کرده بود و به هیچ کس هم اطلاعی نداده بود!
نیم ساعت بچهها معطل شدند. دیدم همینطوری ک نمیشود کلاس را تعطیل کرد! به خاطر یک قفل!
گفتم بیایید برویم خانه ما. انجا کلاس را تشکیل میدهیم.
با اینکه ۴۵ دقیقه گذشته بود اما خدا را شکر تا قبل از نماز اکثر مباحثی که قرار بود با بچه ها کار کنم و فعالیتهایی که قرار بود انجام بدهیم را انجام دادیم.
در این بین چیزی که خیلی برایم تلنگرآمیز بود این بود که یک بار دیگر به این نتیجه رسیدم در کار با بچهها و نوجوانان و کلا در کارهای تربیتی، آدم هر کاری هم که بکند آخرش خود خود واقعیاش رو میشود جلوی بچهها
و انها هم دقیقا همان چیزی میشوند که خود ما هستیم!
هیچ چیزی را نمیشود ازشان مخفی کرد! همه خصوصیات مثبت و منفی ادم را میفهمند!
اما امروز چه شد که دوباره این حرفها برایم یادآوری شد؟
اینکه نحوه تعاملم با مادرم جلوی بچهها آن ایدهآلی که همیشه برای خودم در نظر دارم و دوست داشتم بچه ها هم همانطوری باشند نبود!
خود فعلیام بود
نه خود ارمانیام
و از این اتفاق واقعا متاثر شدم!
یاد حرف یکی از دوستان عزیزم افتادم؛ قبل اینکه وارد این کار بشوم و بهانه میکردم که من هنوز خیلی مشکل دارم و باید اول خودساخته بشوم بعد بیایم سراغ این کارها و...، ایشان به من گفتند که: بخواهی صبر کنی هیچ وقت نمیشوی آن چیزی که باید! و اتفاقا ورود به این فعالیتها تو را سریع تر و راحت تر به مقصد میرساند! چون بچهها دقیقا میشوند عین خود تو. و برای همین تو مجبور میشوی به خودسازی، به رفع اشکالاتت.
بله...واقعا باید پای در راه نهیم
در گوشهگیری ها هیچ اتفاق خاصی نمیافتد
البته شاید یک اتفاق بیفتد:
اینکه روز به روز فقط ارمانگراتر بشویم بدون اینکه ذرهای به آن آرمانها نزدیک بشویم!
اینطوری دور و دور و دورتر میشویم از مردم و دانستههایمان فقط بار اضافه میشوند روی دوشمان و شاید روزی کمرمان را هم بشکنند!
- ۹۸/۰۷/۰۴
خوندن این مطلب تو این لحظه شدیدا منو میترسونه...
اینکه دانش آموزام بشن شبیه من!
دعا کن برام حتما