۲۸
خرداد
۹۸
یک دفعه در خود فرو رفت
انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد
نگاه مختصری به من کرد و گفت:
«مامان، من یه ارزویی دارم...دعا میکنین براورده بشه؟»
خندان پرسیدم:
«دختر من چه ارزویی داره»؟!
از پنجره اشپزخانه بیرون را نگاه کرد.
- مامان، دعا کنین
بشم جراح قلب
و خدا یه مطبی بهم بده
که پنجرهاش رو به کعبه باز بشه!
از کتاب:
راض ِ بابا
خاطرات شهیده راضیه کشاورز
شهید ۱۵ ساله
تاریخ شهادت: فروردین ۱۳۸۷
پینوشت:
خدا چقد خوب دعای این شهید عزیز رو مستجاب کرده
بهترین جراح قلب
اون هم برای قلبهایی که مردن!
و دیگه هیچ امیدی برای احیاء شون نیست!
- ۱ نظر
- ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۴۵