در پناه چادر...
شنبه, ۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۵ ب.ظ
پسرک روی فرش های حرم نشسته بود
رو به روی مادرش
به پهنای صورت اشک میریخت
نمیدانم چه چیزی میخواست
مادرش ایستاد به نماز
یک قدم جلوتر از او
پسرک از پشت سر در حالی که همچنان گریه میکرد
چادر مادرش را گرفت و اشک هایش را با آن پاک کرد
مادر که تکبیره الاحرام را گفت
پسر چند بار صدایش زد:
مامان
مامان...
- ۰۱/۰۴/۰۴
سلام عزیزم
الان دیدم که من از خرداد پارسال که دیگه ننوشتم، وبلاگها رو هم نخوندم تا اسفند پارسال و الان متوجه شدم که این داغِ سخت رو دیدی... عمیقا ناراحت شدم و تسلیت میگم.
چقدر ناراحت شدم. خدا بهت صبر بده 😔