پسرک روی فرش های حرم نشسته بود
رو به روی مادرش
به پهنای صورت اشک میریخت
نمیدانم چه چیزی میخواست
مادرش ایستاد به نماز
یک قدم جلوتر از او
پسرک از پشت سر در حالی که همچنان گریه میکرد
چادر مادرش را گرفت و اشک هایش را با آن پاک کرد
مادر که تکبیره الاحرام را گفت
پسر چند بار صدایش زد:
مامان
مامان...
- تاریخ : شنبه ۴ تیر ۰۱
- ساعت : ۲۰ : ۲۵
- نظرات [ ۱ ]