قطره

الحمدلله علی کل حال...

جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند!

دیدید بعضی هایی را که زندگی خیلی بر وفق مرادشان پیش می‌رود ؟! 

آنها ک دقیقا طبق آن ساختار ذهنی که در ذهن اکثریت جامعه وجود دارد حرکت میکنند...

شاگردان خوب و منظم تا هجده سالگی 

کنکوری هایی که همان سال اول با یک رتبه خوب یک دانشگاه خوب و یک رشته خوب قبول میشوند 

بلافاصله بعد دانشگاه میروند سربازی ، آن هم در یک موقعیت خوب و کم دردسر

بعد هم ازدواج میکنند 

ب راحتی برایشان خانه پیدا میشود 

و کمتر از یک سال بعد عروسی بچه دار میشوند و....

 

دقیقا طبق همان الگوی جامعه برای یک آدم نرمال 

 

واقعا چند درصد مردم زندگی شان اینطوری جلو میرود؟ همینقدر مرتب و منظم و بی دردسر؟ 

 

منظور از بی دردسر بودن، سخت نبودن این مراحل و عدم نیاز ب تلاش نیست ، بلکه عدم وجود یک مسأله غیر قابل کنترل و غیر قابل پیش بینی است ! 

 

و چقدر سخت است که چنین آدمهایی ، وقتی به آن قشر دیگر که زندگی همچین هم بر وفق مرادشان جلو نرفته ، میرسند با یک نگاه از بالا به پایین بزنند توی سر طرف مقابل که خاک بر سرت! همه چیز از بی عرضگی و بی لیاقتی خودت نشات می‌گیرد! ببین ما باعرضه ها و با لیاقت ها چقدر خوب همه چیز زندگی را جلو بردیم و همه چیز را هم تحت کنترل داریم ! 

 

راستش امثال ما که از نظر دیگران بیعرضه و بی لیاقتیم ، خیلی خدا را شاکریم که جزء آن قشر دیگر نیستیم...هر چند در مسیر  رسیدن به آرزوهای مان با موانعی دست و پنجه نرم میکنیم که آنهای دیگر یک درصد هم احتمال نمیدهند روزی با آن رو به رو شوند، اما همینکه این طی مسیر، مانع از قضاوت دیگران و این غرور و این احساس کنترل داشتن بر همه چیز و ندیدن نقش خدا و ابتلائاتش در زندگی مان میشود، خیلی خدا را شکر....

 

+ اینجور وقتها یاد این آهنگ علیرضا قربانی میفتم که میگوید : 

ما حسرت یک خنده ی دنباله داریم

ما خسته از این روزهای بی قراریم

دنیا بگو غم بیشتر از این نخواهد ماند

دنیای بی رویای ما غمگین نخواهد ماند

چیزی بگو آرام کن آشفتگی ها را

در سینه ها این بغض سر‌سنگین نخواهد ماند

ای چرخ بازیگر بگو بالانشینان را

جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند

فریاد این غم خانه خاموشی نخواهد داشت

فرهاد این افسانه بی شیرین نخواهد ماند

 

++ بله، جای من و ما تا ابد پایین نخواهد ماند ....

 

+++ دیشب تا صبح خواب نرفتم و یک رنج درونی را تحمل کردم به خاطر حرفهای یکی از اقوام که موفقیت هایش را کوبیده بود توی سر برادرم ...

و باعث شد تمام خاطراتی که در این زمینه داشتم بیاید بالا ...

 

آن دسته از اقوام و آشنایان که با بودنشان اینقدر زجرت میدهند، همان بهتر که نباشند همان بهتر که بروند با همان هایی که مثل خودشان موفقند رفت و آمد کنند ... و رنج ما را از این بیشتر نکنند ...

 

++ هر چه میگذرد، بیشتر راز تنها شدن انسان معاصر و خزیدن آدمها در گوشه تنهایی شان را درک میکنم... ما تنهایی خودمان با خدا و چالش ها و مشکلاتمان را ترجیح میدهیم به بودن در جمع هایی که نه تنها بار از دوشت برنمی‌دارند بلکه با کنایه ها و زخم زبان هایشان باری بر مشکلاتت اضافه میکنند!

 

و «حسبنا الله و نعم الوکیل» ...

  • نظرات [ ۲ ]
سر باز
۲۵ تیر ۰۴ , ۱۴:۰۸

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن

با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

نـــرگــــس ⠀
۲۶ تیر ۰۴ , ۰۱:۳۶

اون آدم‌هایی که با موفقیت‌های پوچ‌شون و روال مرتب زندگیشون بقیه رو با زبان‌شون آزار میدن....

اونا خودشون دچار مصیبت‌های وحشتناکی هستند

که در صدر مصائبشون، کم‌عقلی و حماقت‌هاشون هست

گاهی خدا هیچ کاری به بعضی از آدم‌ها نداره، میگه بذار هرچقدر می‌خوان به خیال خودشون پیشرفت کنند...

اینم میشه فضلِ این جماعت :) این جماعتِ ول...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan