بین جماعت هم نماز ما فرادا بود/ عمریست تنهاییم و تنها باز میگردیم
یک نوع مقاومت وجود دارد
که من اسمش را گذاشته ام مقاومت در برابر ناامید شدن
وقتی که عالم و آدم دست به دست هم میدهند تا ناامیدت کنند
وقتی یک بغض دائمی گلوگیرت میشود
آن وقت تو این وسط میگویی خدایا با وجود تمام شواهدی که من را ناامید میکند
اما من خودم را توی بغل تو رها میکنم
من ایمان دارم که بالاخره دست لطف و رحمت تو از پرده غیب ت بیرون خواهد آمد
من همیشه از بچگی حضورت را حس میکردم و نمیدانم به چه دلیلی فکر میکردم تو خیلی دوستم داری
و وقتی آدم کسی را دوست داشته باشد طبیعتاً نمیتواند رنج کشیدنش را تحمل کند ...من فکر میکنم تو هم بالاخره دلت برای من میسوزد...
و به همه این دلایل من در برابر ناامید شدن مقاومت میکنم !
+ محبت اکسیر است ... و یکی از دلایل استقامت همین محبت است !
+ + به حرمت قلب شکسته خودم سوگند که من شمشیر مبارزه با این ناامیدی را هیچ وقت زمین نخواهم گذاشت!
+++ ای خدایی که در قلب های شکسته ای ....
جنگ که تمام شد ما هم پرت شدیم به همان روزمره خودمان ، به همان آرزوهای کوچک و زندگی معمولی خودمان ...
بهش گفتم خوشا به حالت که آن بغض گلوگیر که تمام گلو را پر میکند آنقدر که میخواهد آدم را خفه کند، برای کودکان غزه سراغت می آید ! و بدا به حال من که با اینکه درد آنها رهایم نمیکند اما بغض هایم را، آن بغض های گلوگیر را فقط برای خودم نگه داشته ام و فقط برای دردهای خودم تجربه ش میکنم...
دلم که میگیرد
وقتی با دنیای درون خودم تنها میشوم پناه میبرم به شعر... بلکه شاید یک کدامشان آن حرف های ناخوداگاهم را بکشد بیرون و از خودم با من حرف بزند ...
این شعر از حسین صفا، نمیدانم چرا یک « آهان » با خودش داشت ...انگار کسی درونم میگوید من یک ربطی به این شعر دارم ولی دقیق نمیدانم چی !
شکرت را که در گلوداری
در خودت هم بزن و شیرین شو
از دعا بودنت شفاعت کن
با صدای بلند امین شو
با صدای بلند راه نرو
با صدای بلند حرف نزن
با صدای بلند عاشق باش
با صدای بلند غمگین شو
تو برومند رنج خود هستی
دست خود را عصای دستت کن
روی مویت ببار همچون برف
روی پیشانی خودت چین شو
نان خشکی بزن به اشک خودت
به سرت فکر کن که کشکول است
پوستت را ردای دوشت کن
و اگر شانهای تبرزین شو
رشد کن شاخه شاخه تا جایی
که خودت سایه سار خود بشوی
و سپس میوه میوه بار بده
و سپس جعبه های سنگین شو
و خودت را حراج کن به خودت
و خودت را بخر که قیمتی است
هر چه هستی بمان و دارا باش
هر چه داری ببخش و مسکین شو
حق خود باش و در خیابانت
خیل فریادهای ساکت باش
مشت شو، حمله کن به صورت خود
مثل فک شکسته خونین شو
و دعا کن که هیچاندوهی
جز تو پاپیچ تلخیات نشود
شکرت را سپس به شکل دعا
در خودت هم بزن و شیرین شو
بابت این همه شلغم شوربا شدن یادداشت های وبلاگ عذر میخواهم...
من همیشه ناگزیرم از ثبت احوالاتم ، برخی احوالاتم ، در این وبلاگ!
- ۰۴/۰۵/۰۲
شعر حسین صفا برای منم یه آهان شیرین داشت
دمت گرم
رشد کن شاخه شاخه تا جایی
که خودت سایه سار خود باشی
و سپس میوه میوه بار بده
و خودت جعبه های ستگین شو
حق خودت باش و در خیابانت
خیل فریادهای ساکت باش