سالهای ۹۳-۹۷
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۱۱ ب.ظ
ما نمیدانستیم
همان سالهایی که درگیر غمهای دم دستی و کوچک بودیم
بعدها
بهترین سالهای زندگی مان خواهند بود
سالهایی که جمع خانواده ۲۲ نفره ما
۲۲ نفر بود
نه ۲۰ نفر
سالهایی که مامان
با تمام وجودش
و عشقش
برای دختردایی کوچکمان
عروسک میبافت
با او میخندید
بازی میکرد
سالهایی که هر هفته خانه مادربزرگ جمع میشدیم
و همه حضور داشتیم
هم بابابزرگ بود
هم مامان
در تولدهایمان
از ته دل میخندیدیم
و هم مادر داشتیم تا بر دستانش بوسه بزنیم
هم پدر...
- ۰۰/۰۶/۲۱
همیشه ازین میترسم.... ازینکه شاید روزهایی که میگذرونم رو بعدا حسرتش رو بخورم....از اینکه قراره چه کسایی رو از دست بدم.... قراره چه غم هایی رو تحمل کنم.... دوست دارم متوقف بشم همینجا و همین امروز
از فرداها بیزارم