آهنگ را پلی میکنم؛ برای رقصیدن، برای ترسیدن به وقت بوسیدن... برای زن، زندگی، آزادی....
مدتی طول میکشد تا ذهنم تحلیل کند و بفهمد اصلا منظور خواننده چیست؟ تا صبح ذهنم خودکار با این آهنگ درگیر بوده، وقتی بیدار میشوم خشمی درونم در حال جوشش است...
ارتجاع، یعنی برای جامعه ات چیزی را بخواهی که خودش سالیان طولانی آن را داشته در اعلاترین درجه اش و خودش، خودش را از دست آن نجات داده است...
اوج تعریف آزادی برای زن، که این روزها به بهانه فوت یک خانوم، در رسانه های آن ور آبی و شبکه های اجتماعی تعریف میشود فقط همین دو مصرع اول شعر این خواننده است! همین...
صحبتهای خانم مورخ، توی ذهنم تکرار میشود: من معتقد نیستم که زن در دوران پهلوی، پیشرفت داشت بلکه معتقدم زن در انقلاب اسلامی پیشرفت کرد، چون ما نیمی از جامعه را داشتیم که هیچ جا حضور نداشتند و بعد از انقلاب توانستند از خانه بیرون بیایند، به مدرسه و دانشگاه بروند و الان در همه جا حضور دارند، درست است که الان هم چیزهایی هست که باید به آن برسند اما این، به این معنا نیست که قبل از انقلاب شرایط بهتری داشتند....
دلم برای جمهوری اسلامی میسوزد... مظلوم است حقیقتا...
به این فکر میکنم چرا با آنکه چند روز از این ماجراها میگذرد هنوز حضرت آقا هیچ نگفته اند؟ به خودم جواب میدهم، چه بگویند؟ سالها پیش مگر نگفته بودند که ما در موضوع زن دفاع نداریم، حمله داریم به غرب؟ و چه کسی این حرف را شنید و تبیین کرد که حالا باید با این وضع مواجه باشیم...
میگویم : حجاب برای من در عین حالی که دستور خداست و حکم الهی ست و قانون کشورم است، امنیت است... من خودم در طول 25 سال زندگی ام به مرور و به تدریج و با تجربه خودم حجاب را برای محافظت از خودم انتخاب کردم در برابر چشمانی که در قلوب صاحبانشان مرض وجود دارد... میگوید: اما آنها میگویند این توهم شماست و در قلب هیچ کس مرض وجود ندارد! میگویم: خدا که خود خالق این انسان دوپاست میگوید وجود دارد...
میگویم: یعنی اوج چیزی که از آزادی برای زن جامعه شان میخواهند این است که بتوانند در خیابان، معشوقه شان را ببوسند؟ همینقد رمانتیک و گوگولی؟ آیا این آزادی در همین حد متوقف خواهد ماند؟ یا به جایی ختم میشود که هیچ زنی در خیابان این امنیت را نداشته باشد که آزادانه راه برود چون عده ای فراتر از این حد رفته و دوست خواهند داشت در خیابان به آن زنها تجاوز هم بکنند؟
مگر زن پیش از انقلاب همه اینها را نداشت؟ چرا خودش را رهاند از آن وضعیت؟ چیزی به غیر از آزادی بود؟ اینکه بتواند آزادانه و به تنهایی در خیابان راه برود بی آنکه ترس داشته باشد که کسی به او و حریمش تجاوز خواهد کرد؟ اینکه بتواند آزادانه در هر محیطی حضور پیدا کند بدون آنکه نگران باشد مردان از او و بدنش سوء استفاده خواهند کرد و یا به جای توجه به شخصیتش و تفکرش به بدنش توجه میکنند؟
میگویم : در جامعه فعلی که رابطه مشروع زن و مرد وجود دارد، آیا آزاد بودن رابطه نامشروع، برای زن آزادی می آورد؟ یا آزادی اش و به تبع امنیتش را از او میگیرد؟
آشفتگی ها، تحلیل ها و پراکندگی های ذهن من در روزهایی که همه چیز قر و قاطی شده و جای شهید و جلاد تغییر کرده...
پ. ن: ما بیش از هر چیز دیگر، چوب عدم گفتگو و بلد نبودن فرهنگ گفتگو را میخوریم... و این ربطی به حکومت ندارد... مدتهاست که ما، یعنی اکثر گروه های فکری و اعتقادی جامعه، با هر اعتقادی، گوش هایمان را بسته ایم و دهانمان را باز کرده ایم... و هیچ وقت آزادانه و بدون تعصب یک دیگر را نشنیده ایم... بیایید با هم حرف بزنیم!
پ. ن2: برداشت من این است که در جامعه فعلی و متاثر از فضای مجازی، ما دچار نوعی قطع ارتباط با واقعیت و توهم شده ایم، همه چیز را آنطور که هست نمیبینیم بلکه آنطوری که دیگران میخواهند میبینیم...
من هم به عنوان یک زن در این جامعه، معتقدم رنج هایی برای جنس زن وجود دارد؛ اما الزاما این موضوع ربطی به حکومت ندارد بلکه رنجی است که زن در طول تاریخ متحمل شده است... و البته حکومت میتواند با قوانین و شرایطی که فراهم می آورد قدری از این رنج ها بکاهد... و همه اینها درون همین نظام قابل اصلاح و حل است...