نمیدانم برای همه آدمها اینطور است یا فقط من اینطوری ام
قلبم فرمانده تمام اعضا و جوارح من است...و حتی جوانحم...
عکس هایم را که نگاه میکنم میبینم آن زمانهایی که قلبم حالش خوب بوده و به داشته هایش می اندیشیده، بعدش چشم هایم هم خندیده و بعد صورتم لبخند زده...
و دقیقا آن زمانهایی که قلبم از حرفی یا اتفاقی شکسته، چشم هایش در عکس ها روح ندارد ، نمیخندد، صورتم نیز...
قلب⬅️چشم⬅️ صورت
مسیر بروز احساسات من این است
عکس ها را که میدیدم با خودم گفتم معصومه، حیف است! بیا و همیشه با قلبت و با چشم هایت بخند ...نگذار هیچ چیزی قلبت را مچاله کند ...
+صدای پچ پچ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ پچ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دل بی تاب من به هم خورده است
تو قاب عکس مرا دیده ای، نمی دانی
نشاط چهره یِ در قاب من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می دیدی
که وزن، در غزلِ ناب من به هم خورده است
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمر من انگار در خیال گذشت
- تاریخ : يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۴
- ساعت : ۱۷ : ۵۸
- نظرات [ ۰ ]