"بودن در خانه تیمی، چریک را از زندگی دور میکند، به خاطر بودن در خانه تیمی، کم کم از واقعیات اجتماع دور میشود، دچار غرور میشود و از اهداف مردم به کلی دور میشود..."
برداشت ها و یادداشتهایم بعد از دیدن فیلم سیانور در سال 96
آن زمان دانشجو بودم، در آغاز کار تشکیلاتی. یادم هست همان زمان وقتی این فیلم را دیدم ناگهان تلنگر خوردم و احساس خطرکردم که؛ نکند ما هم کم کم شبیه این چریکها بشویم....
یک عده با تفکرات مشابه هم دور هم جمع میشوند خودشان میگویند و خودشان هم را تایید میکنند، ناگهان از غار تشکلشان بیرون می آیند و دیگر، هیچ، حرف مردم را نمیفهمند....
کاش ماجرا به اینجا ختم میشد! با نگاهی از بالا به پایین، خیلی خیلی از بالا به پایین، به مردم نگاه میکنند...
کاش کاش، مفهوم تشکل بعد از انقلاب آن چیزی می ماند که در مجمع احیای تفکر شیعی و حزب جمهوری بود. کاش باز معنای تشکل نمیشد همان چیزی که بلانسبت، دور از جان، مجاهدین خلق داشتند!
کاش آنهایی که در این غارهای تشکلشان فرو میروند هیچ گاه از آن غار بیرون نمی آمدند، کاش هیچ گاه ب خاطر بودن در آن تشکل، ترفیع رتبه و مقام نمیگرفتند و از این پست به آن پست نمیشدند...
کاش لااقل هیچ گاه وارد جمع آدم های عادی ای که دور هم جمع شده اند تا شاید بتوانند از مردم، با مردم و برای مردم کار کنند، نمیشدند...
پ. ن: عصبانی ام! خیلی! گاهی در برخورد با این افراد این برداشت به آدم دست میدهد که، دیدشان به مردم، صرفا یک پل یا پله است که میتوان به وسیله آن از رودخانه سهمگین حوادث و بزنگاه ها رد شد و میتوان از آن بالا رفت و رسید به جاهایی که همیشه آرزویش را داشته اند! بعد هم ژست دفاع از حقوق مردم گرفت...
پ. ن 2: خیلی هایشان خیلی هم مخلصند و اصلا نیت بدی ندارند اما اصلا متوجه نمیشوند که به مرور زمان و در گذار حوادث، با نفس کشیدن در فضاهای خاص، متعلق به عده ای خاص، با مخاطب خاص، کم کم به چه انسانهایی تبدیل شده اند! چه بسا به ضد خود تبدیل شده باشند و خود باخبر نباشند!!!
- ۰ نظر
- ۲۶ تیر ۰۱ ، ۱۴:۰۷