سال ۹۸، همین روزها بود که حال روحیم زیاد خوب نبود. یه شب بعد زیارت، رفتم کتابفروشی تا شاید طبق معمول گشتن تو کتابای اونجا و خوندن یه کتاب جدید حالمو بهتر کنه. خیلی اتفاقی کتاب «هم قسم» رو پیدا کردم. زندگی نامه یک زن شهید معاصر که از وقتی در موردش شنیده بودم خیلی نسبت بهش کنجکاو شده بودم. سیده سُهام موسوی همسر شهید سید عباس موسوی. همونجا خریدمش و هر شب سعی میکردم ۵۰ صفحه ازش بخونم...
من تو زندگی سهام غرق شدم، و بزرگ شدنش و تلاشش برای رشد رو لابلای خطوط کتاب میدیدم. شبی که کتاب رو تموم کردم، همون شب جمعه ای بود که الی الابد فراموشش نمیکنیم... وقتی قسمت شهادت سهام و همسرش و پسر کوچیکش رو خوندم تو شوک بودم. ماشین اونها با موشکای اسرائیلی مورد هدف قرار گرفته بود...
من دقیقا یک ساعت قبل شهادت حاج قاسم این بخش کتابو خوندم و با غم عظیمی که احساس میکردم و به سختی خوابم برد... و نمیدونین چه حسی داشتم وقتی صبحش با خبر شهادت حاج قاسم ،درست به همون روشی که شب قبل در مورد سهام و خانواده ش خونده بودم، بیدار شدم...
این یادداشت رو بعد تموم کردن کتاب نوشتم:
الان که خواندن کتاب هم قسم رو تموم کردم، حس عجیبی دارم
احساسات متناقض ومتضاد
حال کسی که یه عمر برای نتونستن هاش هزار تا توجیه و دلیل میتراشیده و حالا انگار دستش از همه اونها خالی شده!
ام یاسر، ادم خارق العاده ای نبود، چون مثل همه ما زندگیمیکرد. مثل همه ما زندگیش پر از فراز و نشیب بود، پر از سختی، روزهای سخت تنگدستی، دوری از خانواده و زندگی در غربت، مواجه شدن با خانمهایی که نیمفهمیدنش و سرگرم زندگی شخصی خودشون بودن، حتی کسانی که باهاش مشکل داشتن. ...اما هیچکدوم هیچکدوم باعث نشد ک ام یاسر فراموش کنه هدفشو
باعث نشد مهربونی هاش وانجام تکالیفش رو کنار بگذاره...
همه مشکلات رو مدیریت کرد
بدون ذره ای شکایت
هر اتفاق وموقعیت جدید تو زندگی ام یاسر ینی ی فرصت برای نزدیک شدن ب خدا! حتی اگه اون اتفاق استثنایی بودن اخرین فرزندش باشه...
مهمترین چیزی ک در ام یاسر بود و براش کافی بود ایمان عمیقش به تمام ایات و احادیث و عمل به تک تک دانسته هاش بود!
اون خدا رو باور داشت
حرفهاش رو باور داشت
و هیچوقت از نعمتهای الهی سوء استفاده نمیکرد، هیچوقت در برابر مشکلات شکایت نمیکرد، هیچ وقت از هیچ کدوم وظایف کوتاهی نمیکرد چون:«الله بعین» (جمله ای که ام یاسر وقتی ازش میپرسیدن «چطور میتونی اینقد قویو جامع الابعاد باشی»؟ میگفت...)
- تاریخ : شنبه ۶ دی ۹۹
- ساعت : ۱۳ : ۴۵
- نظرات [ ۰ ]