یک احساس غریب...
سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۴ ب.ظ
میدانستم شباهت های ظاهری به مامان دارم
در بعضی عکس ها احساسش میکردم
اما الان در مرور عکس های آلبومم
یک آن دیدم خدایا واقعا چقدر من شبیه مامان هستم !
دیدن این شباهت و احساس کردنش
چیز غریبی ست
نمیدانی باید خوشحال باشی یا غمگین ...
احساس مادربزرگم وقتی هر بار میروم مشهد و سخت در آغوشش فشارم میدهد و بعد آه عمیقی از ته دلش میکشد ...
احساس دایی بزرگم وقتی میگوید معصومه بوی خواهرم را میدهد...
هر چند من هیچ وقت خلقا و شخصیتا مثل مامان نمیشوم
و قلب بزرگ و شاد و مهربان او را ندارم
اما این شباهت ظاهری ام با مامان ، هم سر ذوق می آوردم ، هم اندوهی عمیق بر قلبم می نشاند...
- ۰۴/۰۳/۰۷