قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

الحمدلله علی کل حال...

قطره

«دریا! مزن به سینه ما
دست رد
که ما
گر قطره‌ایم
از آب وضوئی چکیده‌ایم...»
محمد مهدی سیار

این وبلاگ،
همان «پری برای پرواز» سابق است! :)

آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۱
اسفند
۹۷

می گوید:

مدرس درس اسیب شناسی اجتماعی، راهی مان کرده به مناطق حاشیه شهر

که در مورد اعتیاد و طلاق و روسپی گری تحقیق کنیم!


می گویم حرف تازه ای نیست!

مثل همیشه!

حتی مدرسین دانشگاه هم...(البته باید گفت تعجبی ندارد) با عینک رسانه ها و با پیش فرض ها مردم را می بینند! و در واقع مردم را نمی بینند؛ فقط ان چیزهایی را می بینند که دل خودشان می خواهد...


یادم هست دو سال پیش سر همین کلاس اما با مدرسی که تعصب کمتری به این اموخته های دانشگاهی اش و نظریه ها و نسخه های از پیش تعیین شده داشت، سر همین موضوع بحث کردم...یعنی در واقع اعتراض کردم!

گفتم حاشیه شهر را یک جای جدا از بقیه شهر در نظر نگیرید! حاشیه شهر اولا که صرفا ان چیزی نیست که شما فکر می کنید...نمی گوییم طلاق و اعتیاد و ...نیست، اما میگوییم مگر فقط در همین مناطق این اسیب های اجتماعی وجود دارد؟!  و مگر فقط اسیب های اجتماعی وجود دارند در این مناطق؟! چرا این همه نقاط مثبت این مردم را نمی بینید؟!

و مگر اسیب های اجتماعی این مناطق به خاطر مردم این مناطق به وجود امده؟؟! یعنی مردم حاشیه شهر، ذاتا شرور به دنیا امده اند و سپاه ظلمت شده اند و شما سپاهیان نور، می خواهید مردم بقیه مناطق شهر را از دست این مردم و به تبعش اسیب های اجتماعی نجات بدهید...هان؟!

چرا یک نفر نمیگوید که اگر اسیب های اجتماعی در این مناطق هست به خاطر تبعیض ها و سیاست گذاری های ضد عدالت است! به خاطر این است که شما حاشیه شهر را اصلا جزء شهر نمی دانید! 

به خاطر این است که بافت شهری ای که شما ایجاد کرده اید در این مناطق، با نگاه سودمحورانه، زمینه جرم را ایجاد کرده و مردم حاشیه شهر، خود، قربانی و ضرب خورده این اسیب ها هستند؛ نه اینکه خودشان مسبب اسیب های اجتماعی باشند!


بعد این حرف ها آقای دکتر دوباره رفت سراغ همان نظریات جامعه شناسانه اش و سعی کرد همین حرف مرا هم در چارچوب همان نظریات بگنجاند!!!


پی نوشت:

- وقتی داشتم این قسمت یادداشت را می نوشتم، یکهو به ذهنم خطور کرد که حکایت مردم حاشیه شهر حکایت مسلمانانی است که خودشان قربانی ترور هستند اما بهشان می گویند تروریست!!

- ‏چند ماه پیش، در منطقه ساختمان مشهد دخترکی به اسم ندا به قتل رسید، یکی از رسانه های شبه روشنفکر هم گزارشی نوشت از این خبر که طی ان، تمام زنان این مناطق را تن فروش خطاب کرده بود و این دست اتفاقات را امری طبیعی، استاد عزیز ما هم یادداشتی نوشتند پیرامون همین دیدگاه حضرات روشنفکرمآب، که هم در نشریه دانشجویی ما و هم در روزنامه قدس چاپ شد. دوست داشتید اینجا مطالعه بفرمایید.

- عنوان، بیتی است از قیصر، که استاد در یادداشتشان به عنوان حسن ختام استفاده کرده بودند:)

- در همین دانشگاه، عده زیادی از دانشجوها، از بچه های حاشیه شهرند؛ اما دریغ که فقط میتوانند خون دل بخورند و با بغضی فروخورده، این همه قضاوت ها و تهمت های ناروا را تحمل کنند...بماند که این طرز فکر، از کودکی تا به حال، چه پیامدهای منفی ای برایشان داشته... 



  • سین میم
۱۲
اسفند
۹۷

چند وقت پیش، سر یکی از جلسه های استاد، بحث شد در مورد این جریانات موجود عدالتخواهی و مطالبه گری

اینکه یک عده می گویند اگر نظام یک سری ضعف هایی دارد، پس یعنی انقلاب هم همان ضعف ها را دارد

و عده دیگر می گویند نخیر، انقلاب جداست و نظام جدا


کلام اخر استاد، برای جمع بندی همه این حرف ها این بود:

«نظام ی کشتیه

ک اگه نیاز ب تعمیر هم داشته باشه باید روی آب تعمیرش کنی

اگه بخوایم بیخیال این کشتی بشیم یا بخوایم غرقش کنیم دیگه معلوم نیست دوباره کشتی ای بتونیم بسازیم یا نه....

تا رو آبه تعمیرش کن»


پی نوشت:

- ب تحلیلی برخوردم در مورد بیانیه گام دوم انقلاب، که اشاره کرده بود؛ معنای راهبردی بیانیه، پیشبرد انقلاب در قالب نظام است، درست مقابل فشار دشمن برای القای راهبرد انقلاب در برابر نظام! تا دیدم، یاد این مثال استاد افتادم :)


- اشنایی با چارچوب های فکری امام و رهبر انقلاب، باعث می شود بتوانی پیش از انکه رهبر فرمان دهد یا راهبردی تعیین کند، یا نقشه دشمن را برایت تبیین کند، خودت تشخیص بدهی، راه چیست و چاه کدام است و تکلیف فعلی ات چیست! درست همین طوری که استاد ما هستند...دغدغه استاد در مورد جدا کردن یا نکردن نظام و انقلاب از یکدیگر، به چند ماه قبل بر میگردد. یعنی چند ماه قبل بیانش کردند.


- کلیدواژه امید، خیلی راهگشاست...در این اوضاعی ک خیلی ها شبیه هم شده اند و دغدغه ها انگار مشابه است و همه حرف از مطالبه گری و عدالت و مبارزه با ظلم می زنند، همینکه ببینی برایند نهایی شان رساندن انسان به نقطه امید مبتنی بر واقعیت است -ک ب انسان انگیزه حرکت می دهد- یا ناامیدی ک انسان را منفعل می کند،معیار تشخیص خوبی است برای حق و باطل!


  • سین میم
۰۱
اسفند
۹۷

گرفته مه همه ی جاده را

 ـ مشخص نیست

که صاف می شود آیا هوا ؟

ـ مشخص نیست

چطور باید از این راه مه گرفته گذشت 

از این مسیر که یک ردّ پا مشخص نیست

و من چقدر در این مه به گریه محتاجم

نمی شود که ببارم... چرا؟ مشخص نیست

چه حسّ خوبِ غریبی ؛ به جستجوی خودت

شبانه راه بیفتی ... کجا ؟ مشخص نیست

و تا همیشه از این شهر مرده کوچ کنی

و دورِ دور شوی ... دور... تا ... مشخص نیست

درست می روی آیا ؟ و یا ... نمی دانی

صحیح می رسی آیا ؟ و یا ... مشخص نیست

... کسی شبیه نسیم از کنار من رد شد

غریبه بود ؟ وَ یا آشنا ؟ مشخص نیست

صدای روشن او از ورای مه پیداست:

نگاه کن به افق! راه نامشخص نیست

 ...

تو پشت ابری و این قدر تابشت زیباست

هنوز آن طرف ابر ها مشخص نیست

 

حسن بیاتانی


حرف دل...و زبان حال...همین!

عنوان مطلب هم عنوانی بود ک خود ایشون در وبلاگشون برای این شعر زیبا گذاشته بودند.


پی نوشت: خدا خودش هم میدونست و میدونه که این ندونستن و این ابهام ادمو بی تاب میکنه. و زبانشو ب گله و شکایت باز...اما انگار امتحان ادم همینه! امید و رضایت و تلاش در عین نامشخص بودن اینده و نامشخص بودن دلیل خیلی از اتفاقا...

ب عبارتی؛

 تو کارتو، وظیفه تو، انجام بده...زندگی کن...به معنای دقیق کلمه...خدا هواتو داره! ( برداشت از کلیپ «حال خوش معنوی رو از بچه ها یاد بگیریم» از حاج اقا پناهیان ^_^)

چققدر رسیدن ب این نقطه سخته...

  • سین میم